منو
 صفحه های تصادفی
طیف سنجی جرمی با لیزر
پایگاه اجتماعی
آمریکا در سلا 1945 تا آخر
رنگ قرمز
تیره عناب
تیره علف هفت بند
تاثیر عوامل درونی بر ادراک
اوکراین
آلبوترول
خشکسالی کشاورزی
 کاربر Online
1098 کاربر online
تاریخچه ی: منشأ دین از نظر دانشمندان غربی

نگارش: 2



دانشمندان غربی در مورد منشأ دین نظرات گوناگونی ارائه داده اند ، عده ای به فطری بودن آن نظر داده اند و و عده ای که بیمار دل می ذباشند و تصور صحیحی از دین ندارند منشأ و مبدأ دین را در جیزهای دیگر جستجو نموده اند.

دانشمندان پیرو نظریه فطرى بودن دین

در مورد فطرى بودن دین دانشمندان زیادى نظر داده اند.

    • او مى گوید: اینکه آقاى فروید مى گوید دین از نهاد ناخودآگاه بشر تراوش مى کند درست است . ولى اینکه او خیال مى کند عناصر روان ناخودآگاه بشر منحصر به تمایلات جنسى اى که بشعور باطن گریخته اند مى باشد، بى اساس است .
انسان یک روان ناخودآگاه فطرى و طبیعى دارد . روان ناخودآگاه بشر بر خلاف ادعاى فروید ، صرفا انبارى که از شعور ظاهر در آن چیزهائى ریخته شده و پر شده باشد نیست ، بعبارت دیگر شعور باطن هرگز بصورت یک ظرف خالى که فقط از شعور ظاهر چیزى بگریزد و آنجا رفته و آنرا پر کند نیست .

    • او مى گوید : فروید به قضیه روان ناخودآگاه خوب پى برده بود ، اما بعدا باشتباه خیال کرد که روان ناخودآگاه فقط از عناصر مطرود از شعور ظاهر تشکیل مى گردد . خیر , روان ناخود آگاه جزء سرشت بشر است , عناصر رانده شده مى روند آنجا و به آن ملحق مى شوند , دین جزء امورى است که در روان ناخود آگاه بشر بطور فطرى و طبیعى وجود دارد .
  • و دیگر روانشناس و فیلسوف معروف امریکائى ویلیام جیمز می باشد که کتابى نوشته بنام دین و روان . ایشان روى مسائل روانى مذهبى سالها مطالعه کرده , سالها افراد بیمار و غیر بیمار را مورد تجربه و آزمایش قرار داده و روى ایشان مطالعه کرده است .
  • وی در کتاب خود مى گوید : درست است که سرچشمه بسیارى از امیال درونى ما امور مادى طبیعى است ،ولى بسیارى از آنها هم از دنیائى ماوراى این دنیا سرچشمه مى گیرد . او همچنین مى گوید: دلیل اینکه اصولا بسیارى از کارهاى بشر با حسابهاى مادى جور در نمى آید همین است .

  • وی مى گوید : من در هر امر مذهبى همیشه نوعى وقار و صمیمیت ،وجد و لطف، محبت و ایثار مى بینم ، حالات روانى مذهبى خواصى دارد که آن خواص با هیچ حالت از حالات بشر تطبیق نمى کند .
مى گوید به همان دلیل که یک سلسله غرایز مادى ما را با این دنیا پیوند مى دهد، غرایز معنوى هم ما را با دنیاى دیگر پیوند مى دهد .

  • ومى نویسد:این فلسفه هائى که بشر بوجود آورده , یعنى فلسفه هاى ماوراى طبیعى بمنزله ترجمه هائیست که انسان از زبان دیگرى انجام داده باشد، یعنى اینهائى را که بشر خیال مى کند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست.
قلب او و دل او با زبان دیگرى انجام داده باشد , یعنى اینهائى را که بشر خیال میکند در مسائل ماوراى طبیعت با فکر و عقل خود بدان رسیده اینها در واقع نداى دل خود اوست . قلب او و دل او با زبان دیگرى ، با نور دیگرى , با روشنائى دیگرى آنها را دریافته و بعد با زبان عقل به آنها شکل فلسفى داده است .

نظر دانشمندانی که برای دین منشأ الهی در نظر نمی گیرند.


  • دانشمندانی که تصور صحیح از مفهوم دین نداشته و افکارشان بر محور اقتصاد|اقتصادیات و مادیات دور می زند، برای پیدایش ادیان منشأ الهی در نظر نگرفته اند بلکه هر کدام طبق دید و نگرش خویش چیزی را بعنوان منشأ دین مطرح نموده است .
  • عده ای از آنها گفته اند: منشأ دین ترس بشر ابتدائی است.
  • عده ای دیگر گفته اند: منشأ دین جهل و نادانی است .
  • برخی چون مارکس گفته اند: دین معلول وضع اقتصادی جامعه است. *کسانی چون امیل دورکیم منشأ‌دین را جامعه و مسائل جامعه شناسی دانسته اند.
  • عده ای نیز مانند فروید گفته اند : دین مولود سرکوبی غریزه‌جنسی است.
  • عده ای از آنها با دید مادی می گویند: نوابغ و دانشمندان اجتماع در اثر داشتن نیروی عاقله و مکتسبات علمی برای ایجاد نظم عمومی و تعیین حدود اختیارات افراد در داخل جامعه قوانینی متناسب با اوضاع زمان و مکان جامعه وضع می کنند و هر فردی هم در برابر اجرای مزبور مسئولیت دارند و در صورت تخلف مستحق کیفر متناسب با جرم خود خواهند بود و پیامبران نیز جزو همین نوابغ بودند که قوانین بامقتضیات زمان خویش بوجود آورده بودند.
این عقیده که عقل به تنهایی برای شناسایی خداوند وضع قوانین کافی است در سابق منسوب به برهمایی‌ها بوده است.

استاد مطهری می نویسد:


نظریات در باره علل پیدایش دین راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیا از میان خواهد رفت یا نه , حرفها و فرضیه زیاد است :
  • زمانى آمدند گفتند دین مولود ترس است , بشر از طبیعت مى ترسیده , از صداى غرش رعد مى ترسیده ،از هیبت دریا مى ترسیده, و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم پیدا شود .
یکى از حکماى قدیم روم بنام لوکریتوس گفته است: نخستین پدر خدایان ترس است , در زمان ما هم بوده و هستند کسانى که همین فرضیه قدیمى و کهنه را تأیید مى کنند و مکرر در سخنان خود بعنوان یک فکر تازه آنرا بازگو مى نمایند .
  • بعضى گفتند علت پیدایش دین جهل و نادانى بشر است , بشر مى خواسته حوادث جهان را تعلیل نماید و براى آنها علت ذکر کند و چون علتها را نمى شناخته است , علت ماوراء طبیعى براى حوادث فرض کرده است.

  • بعضى دیگر گفته اند علت اینکه بشر بسوى دین گرائیده علاقه ایست که بنظم و عدالت دارد , وقتى که در دنیا از طرف طبیعت یا اجتماع بى عدالتى مى بیند براى اینکه تسکینى جهت آلام درونى خود پیدا کند دین را براى خویشتن مى سازد .
  • صاحبان فرضیه هاى فوق گفتند : علم را توسعه بدهید , دین از میان مى رود . چنین فرض کردند که با توسعه علم خود به خود دین از میان مى رود , عالم شدن مساوى است با بیدین شدن .

  • بعضى آمدند براى پیدایش دین یک علت دیگر فرض کردند و گفتند دین وسیله ایست براى کسب امتیاز در جامعه هاى طبقاتى . این فرضیه مارکسیست هاست , گفتند بشر در ابتدا زندگى اشتراکى داشته است , آن وقتى که زندگى ابتدائى و قبیله اى بوده است , در آن زمان اساسا دینى وجود نداشته , به علل خاصى مالکیت پیدا مى شود .
    • جامعه طبقاتى بوجود مىآید , فئودالیسم بوجود مىآید , بعد از فئودالیسم، کاپیتالیسم پیدا مى شود , طبقه حاکم بوجود مىآید و طبقه محکوم , مظلوم و رنجبر و زحمتکش .

    • بالاخره در جامعه فئودالیستى و کاپیتالیستى طبقه حاکمه براى اینکه منافع خود را حفظ کند دین را اختراع مى کند تا طبقه محکوم در مقابل او قیام نکند دین وسیله ایست , افسارى , پوزبندى است براى طبقه مظلوم و محکوم از طرف طبقه ظالم و حاکم .

  • صاحبان فرضیه هاى دیگر گفتند علم چاره کننده دین است , اگر علم بیاید دین از میان مى رود , اما این فرضیه , یعنى فرضیه مارکسیست ها , علم را چاره کننده دین نمی داند , اینها بعد از اینکه دیدند علم آمد و دین باقى ماند.
    • و دیدند دانشمندان طراز اولى همچون پاستور و غیره در آستانه دین زانو زدند , گفتند خیر , علم چاره کننده دین نیست , دین اساسا مولود جهل نیست , مولود ترس هم نیست, مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست , دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد ولو آنکه علم بعرش هم برسد باز دین هست .

    • جامعه اشتراکى بوجود بیاورید , طبقات را از میان ببرید , طبقات را که از میان بردید دین هم خود بخود از میان خواهد رفت دین یک ابزارى است , یک دامى است , یک شبکه ایست که طبقه حاکم نصب کرده است , وقتى خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان مى رود , خلاصه اینکه مساوات کامل برقرار کنید , دین از میان خواهد رفت .

  • این فرضیه نیز نتوانست در دنیا براى خود جائى باز کند . زیرا از طرفى علما ثابت کردند دین از مالکیت قدیمتر است , در دوران اشتراکى اولى هم دین بوده است , در همان دوران اشتراک اولیه و پیش از پیدایش جامعه هاى طبقاتى هم دین بوده است و پرستش وجود داشته .

  • از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیت تاریخ تطبیق نمى کند و تاریخ دوران گذشته حتى خلاف این نظریه را نیز نشان مى دهد , دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محکوم ظهور کرده است .

    • رهبران دینى اشخاصى چون موسى بوده اند , با گروهى زیر دست و بیچاره در مقابل قومى حاکم و مسلط , یعنى فرعون و فرعونیان .
  • وقتى پیغمبر اسلام ظهور کرد چه کسانى از او حمایت کردند ؟ متنفذین و پولدارها و رباخوارها ؟

  • آنها همانها هستند که پیغمبر اکرم علیه آنها قیام کرد , قرآن اینها را با کلمه ملأ تعبیر مى کند , یعنى اشراف , این ها همه مخالف بوده اند .
اینهائى که این طبقه را تشکیل مى دادند همان رهبران مخالفین آن حضرت بودند از قبیل :
ابوسفیان , ابوجهل , ولید بن مغیره , اینها همه از گردن کلفتان درجه اول عربستان بوده اند .

از نقل این فرضیه هاى گوناگون حداقل اینقدر مى توانید استنباط کنید که در مغرب زمین در میان مخالفین دین وحدت نظرى وجود ندارد , هر یک از مخالفین چیزى مخصوص بخود گفته است .
  • فروید نیز گفت : دین نه ناشى از ترس است , نه از جهل است , نه عکس العمل در مقابل بى نظمى ها است , و نه عاملى است در راه کسب امتیازات طبقاتى .
    • او، همانطوریکه همه حوادث اجتماع را با غریزه جنسى تحلیل و توجیه مى کرد , خواست دین را هم از این راه توجیه کند و نتیجتا گفت: بشر در اجتماع از نظر جنسى محرومیت هائى پیدا مى کند که موجب مى شود غریزه عقب رانده شده و به شعور ناخودآگاه رود .
وقتى که آنجا رفت قیود اجتماعى جلویش را مى گیرد که بیرون نیاید اما در آن صورت این محرومیت ها از راهها و به شکلهاى دیگرى بروز مى کند که یکى از آنها دین است .
  • دین ریشه اش تمایل جنسى است و نه چیز دیگر . او هم چنین مى گفت که ریشه اخلاق هم تمایلات جنسى است , علم هم ریشه اش جنسى است .
اگر از او مى پرسیدیم آیا بعقیده شما دین چه موقعى از میان مردم خواهد رفت , مى گفت :
آزادى جنسى مطلق بدهید , بطورى که هیچ محرومیت جنسى وجود نداشته باشد , در آن صورت دین هم وجود نخواهد داشت , اما طولى نکشید که فروید خودش هم از حرف خودش پشیمان شد .
شاگردهایش نیز از او نپذیرفتند . در همین جاست که نظریه فطرى بودن دین و اینکه دین جزو نهاد بشر است پیدا مى شود .



تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 دوشنبه 07 دی 1383 [11:45 ]   5   اسماعیل جلمبادانی      جاری 
 دوشنبه 07 دی 1383 [11:42 ]   4   اسماعیل جلمبادانی      v  c  d  s 
 دوشنبه 07 دی 1383 [11:40 ]   3   اسماعیل جلمبادانی      v  c  d  s 
 یکشنبه 06 دی 1383 [13:14 ]   2   اسماعیل جلمبادانی      v  c  d  s 
 یکشنبه 06 دی 1383 [11:38 ]   1   اسماعیل جلمبادانی      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..