منو
 صفحه های تصادفی
نامه امام حسین به حبیب بن مظاهر
عظمت روحی و اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام
تعدد زوجات
آزمایش تشدید با صدف دریایی
قدرت جسمی پیامبر اکرم
ابوسعید احمد بن عبدالجلیل سنجری
مقاتل الطالبین
پیروزی اسلام و نابودی شرک در دوران امام مهدی علیه السلام
Carbon
گرفتن نبض
 کاربر Online
1581 کاربر online
تاریخچه ی: جمال‌الدین اسدآبادی

نگارش: 1


زندگینامه

5 ساله بود که در گورستان ده، نگاهش به سنگ قبر بزرگی افتاد که نام جدش بر روی آن نوشته شده بود. همه سید و عالم که نسلشان با چند پشت به امام چهارمعلیه‌السلام می‌رسید. پدرش نیز به لباس نیکانش درآمده بود. روحانی زحمتکشی که دهقانی نیز می‌کرد. 5 ساله بود، اما زانو به زانوی پدر می‌نشست و از او علم می‌‌آموخت، علوم دینی. دنیای کودکانه‌اش با قرآن آنچنان پیوند خورده بود که جهانی پر از راز در برابر چشمانش گشوده شده بود.
حافظه‌ای عجیب و ذهنی پرسشگر داشت. مشکل‌ترین درسها که عموماً به زبان عربی نوشته شده بود پیش پدر می‌خواند. کودک نابغه، 1 برادر و 2 خواهر داشت. در بامداد یکی از غم انگیزترین روزهای زندگی او، پدر سید جمال‌ دست پسرش را گرفت و پنهانی از روستا بیرون رفت. پدر و پسر به قزوین رفتند. به خواندن کتاب و فراگیری دانش روی آورد. پسر، دوازده ساله شد و همراه با پدر به سوی پایتخت رهسپار شد. اکنون بسیاری از مردم پایتخت از طلبه‌ی کوچک سخن می‌گفتند. پدر گوهر یکدانه‌ی خود را برداشت و به سوی عراق رهسپار شد. پدر و پسر به نجف رسیدند و نزد مجتهد بلند آوازه‌ی زمان رفتند. پس از آن سید جمال‌ راهی هند شد به دستور آقا (همان مردی که پس از 4 سال، درجه‌ی علمی سید جمال را تائید کرد). بعد از آن به عربستان سفر کرد و پس از زیارت خانه‌ی خدا با بسیاری از علماء طرح دوستی ریخت. بعد از راه کربلا و نجف، به ایران آمد. به روستای کودکیش اسد‌آباد رفت و از آن جا راهی تهران شد. بعد از آن به افغانستان سفر کرد. سید جمال در این فکر بود که سرنوشت مردم آن دیار را با دست خودشان تغییر دهد. اما کوشش هایش نافرجام ماند. به ایران بازگشت به طور پنهانی و چند ماه بعد دوباره به افغانستان سفر کرد. و به زودی دریافت که مردم افغانستان به خوشبختی نمی‌رسند مگر آنکه خودشان بخواهند. به هندوستان رفت سرزمینی استعمار زده با میلیون‌ها مسلمان، در آن جا هم اجازه‌ی ماندن به او ندادند. صبح روز بعد به سوی مصر رفت و تصمیم گرفت که در مصر به مبارزه‌ی خود ادامه دهد. از مصر نیز رانده شد و به استانبول رفت. اما آن جا دردی از او دوا نکرد. این بار به عربستان رفت. به زیارت خانه‌ی خدا شتافت و با بسیاری از علماء دیدار کرد. به هند رفت. اما تلاش او باز هم بی‌ثر ماند. از انگلستان سر در آورد. پس از چندی به فرانسه رفت. یکی از بزرگترین آرزوهای سید جمال انتشار روزنامه بود، آرزویی که سرانجام در فرانسه جامه عمل خود پوشید این نشریه «عروه الوثقی» نام گرفت و به بیشتر کشورهای اسلامی فرستاده شد. دولت انگلستان از سید جمال خواست که به آن کشور سفر کند تا با هم به بیشتر کشورهای اسلامی فرستاده شد. دولت انگلستان از سید جمال خواست که به آن کشور سفر کند تا با هم به گفتگو بنشینند. اول نپذیرفت اما چندی بعد به لندن رفت احساس می‌کرد این سفر می‌تواند برای مسلمان‌ها سودمند باشد. دوباره به پایتخت رفت. بسیاری از دوستانش از او خواسته بودند که خودش را به آن جا برسانند. چندی بعد یکی از اطرافیان ناصرالدین شاه به وی تلگراف زد که شاه منتظر دیدار اوست. سید پس از سه هفته اقامت در اصفهان به طرف تهران به راه افتاد. به خدمت شاه رفت در میان حرف‌ها، شاه از او خواست تا وضعیت روزنامه‌ها را در کشور سر و سامان بدهد. هیچ کس به اندازه‌ی شاه از حال و روز مردم بی‌خبر نبود. بعد از آن مأمور دولت عثمانی سید جمال را با آزار و اذیت به بغداد و از آنجا به بصره بردند. سید جمال دیگر نمی‌توانست از کشور خارج شود: نامه‌ای هم برای مرجع بزرگ شیعیان نوشت و همه حرفهای مانده در گلویش را روی کاغذ ریخت. پس از نوشتن این نامه پنهانی از کشور عثمانی بیرون رفت و از انگلستان سر در آورد. سید جمال اکنون نشریه‌ای را منتشر می‌کرد به نام «ضیا‌ء‌الخافقین». در هر شماره از آن نشریه، مقاله‌ای دربارة ایران می‌نوشت. یک روز تلگرافی به دستش رسید که در آن از او دعوت شده بود به استانبول برود. سید دعوت سلطان را نپذیرفت سرانجام در برابر پافشاری سفیر عثمانی به خواسته‌ی او تن داد و راهی آن کشور شد. شاه همراه با صدراعظم به سوی حرم عبدالعظیم شتافت میرزا رضا چند قدم به جلو برداشت و شلیک کرد به سمت شاه تیر از قفسه‌ی سینه‌اش گذشته و به قلبش رسیده بود. آهی کشید و مرد. میرزا رضا بر چوبه‌ی دار ایستاد و سپس در میان آسمان آبی آرام گرفت. و سید در سال 1314 هـ .ق بر اثر بیماری فوت کرد.

سال شمار زندگی


1254 هـ . ق تولد
1264 هـ . ق رفتن به قزوین به همراه پدر
1266 هـ . ق سفر به تهران، رفتن به نجف
2-1271 هـ . ق سفر به هندوستان و عربستان
7-1276 بازگشت به تهران
1278 سفر به افغانستان
1282 خروج از افغانستان، سفر به تهران
1283 بازگشت به افغانستان
1285 سفر به هند و از آن جا به مصر، اخراج پس از چهل روز
1286 ورود به استانبول
1287 بازگشت به مصر، تشکیل «انجمن الوطنی» برپایی جنبش مردمی
1296 تبعید از مصر، ورود به هندوستان
1300 سفر به لندن و پاریس، انتشار جریده‌ی «عروه الوثقی»
1302 سفر به انگلیس به دعوت دولت آن کشور و دیدار با مقام‌های بلند پایه
1304 سفر به تهران، دیدار با ناصرالدین شاه
1307 هـ . ق تبعید از ایران، سفر به روسیه
1308 هـ . ق بازگشت به ایران به دعوت ناصر‌الدین شاه، اخراج و تبعید از کشور به شکل فجیع
1309 هـ . ق ورود به عراق عثمانی، نوشتن نامه‌ای معروف به مرجع تقلید شیعه
1310 هـ . ق سفر به لبنان هم زمان با آغاز نهضت تنباکو، انتشار نشریه‌ی «ضیاء‌الخافقین»
1310 سفر به سرزمین عثمانی به دعوت سلطان آن کشور، قتل ناصر‌الدین شاه
1314 مرگ




تاریخ شماره نسخه کاربر توضیح اقدام
 پنج شنبه 29 تیر 1385 [12:44 ]   3   یاسر ناظم نیا      جاری 
 شنبه 24 تیر 1385 [10:34 ]   2   یاسر ناظم نیا      v  c  d  s 
 سه شنبه 20 بهمن 1383 [15:28 ]   1   رضا معرب      v  c  d  s 


ارسال توضیح جدید
الزامی
big grin confused جالب cry eek evil فریاد اخم خبر lol عصبانی mr green خنثی سوال razz redface rolleyes غمگین smile surprised twisted چشمک arrow



از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..