تاریخچه ی:
لباس امام سجاد علیه السلام
تفاوت با نگارش: 6
| چند روایت درباره لباس ((حضرت امام سجاد علیه السلام)): | | چند روایت درباره لباس ((حضرت امام سجاد علیه السلام)): |
- | 1- حضرت علی بن الحسین علیه السلام)) در زمستان لباس خز می پوشید. وقتی تابستان می رسید آن را می فروخت و پولش را در راه خدا ((صدقه)) می داد، و می فرمود:« من از خدایم خجالت می کشم که پول لباسی را که خدا را در آن پرستیدم خرج کنم.» |
+ | 1- حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمستان لباس خز می پوشید. وقتی تابستان می رسید آن را می فروخت و پولش را در راه خدا ((صدقه)) می داد، و می فرمود:« من از خدایم خجالت می کشم که پول لباسی را که خدا را در آن پرستیدم خرج کنم.» |
- | 2- ((حضرت امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام)) فرمودند: ادت علی ب الحسین صلوا له لیه این ب که ردایی از خزّ می پوشید که قیمتش پنجاه دینار بود. |
+ | 2- ((حضرت امام رضا علیه السلام|حضرت رضا علیه السلام)) فرمودند: مام علی السلام ر تان ردایی از خزّ می پوشید که قیمتش پنجاه دینار بود. |
- | 3-و در روایت دیگری فرمود: حضرت علی بن الحسین در زمستان لباس و شبکلاه خز میپوشید و آن را در تابستان فروخت و پولش را در راه خدا صدقه می داد و می فرمود:«من حرّم زینه الله اخرج لعباده و الطیبات من الرزق» _آیه 34 سوره اعراف_ (چه کسی زینت الهی و روزیهای پاک و پاکیزه را حرام کرده است.) |
+ | 3-و در روایت دیگری فرمود: حضرت علی بن الحسین در زمستان لباس و شبکلاه خز میپوشید و آن را در تابستان می فروخت و پولش را در راه خدا صدقه می داد و می فرمود:«من حرّم زینه الله اخرج لعباده و الطیبات من الرزق» _آیه 34 سوره اعراف_ (چه کسی زینت الهی و روزیهای پاک و پاکیزه را حرام کرده است؟) |
- | 4- ((ابوخالد کابلی)) گفت:« ((یحیی ابن ام طویل)) که فرزند دایه حضرت زین العابدین علیه السلام بود، نزد من آمد. دستم را گرفت و مرا خدمت امام سجاد برد. دیدم امام در خانهای با فرشهای مجلل نشسته و لباسهای گرانقیمت به تن دارد. |
+ | 4- ((ابوخالد کابلی)) گفت: ((یحیی ابن ام طویل)) که فرزند دایه حضرت زین العابدین علیه السلام بود، نزد من آمد. دستم را گرفت و مرا خدمت امام سجاد برد. دیدم امام در خانهای با فرشهای مجلل نشسته و لباسهای گرانقیمت به تن دارد. |
| پس از مدتی برخاستیم. امام به من فرمود:« فردا هم نزد من بیایید» | | پس از مدتی برخاستیم. امام به من فرمود:« فردا هم نزد من بیایید» |
- | وقتی بیرون رفتم، سرزنشکنان به یحیی گفتم من را نزد کسی بردی که لباسهای پر زرق و برق میپوشد!» |
+ | وقتی بیرون رفتم، سرزنشکنان به یحیی گفتم: « مرا نزد کسی بردی که لباسهای پر زرق و برق میپوشد!» |
| و قصدم این بود که دیگر به نزد ایشان بر نگردم. اما فردا پیش خود فکر کردم که رفتنم نزد او بیضرر است، برای همین دوباره به خانه او رفتم. | | و قصدم این بود که دیگر به نزد ایشان بر نگردم. اما فردا پیش خود فکر کردم که رفتنم نزد او بیضرر است، برای همین دوباره به خانه او رفتم. |
| دیدم در خانه باز است. هیچکس را ندیدم و تصمیم گرفتم برگردم. در این هنگام امام از داخل خانه، مرا به اسمم صدا زد و گفت «ای کنکر داخل شو.» | | دیدم در خانه باز است. هیچکس را ندیدم و تصمیم گرفتم برگردم. در این هنگام امام از داخل خانه، مرا به اسمم صدا زد و گفت «ای کنکر داخل شو.» |
| این اسمی بود که مادرم من را به آن نامیده بود و هیچکس جز خودم از آن خبر نداشت! | | این اسمی بود که مادرم من را به آن نامیده بود و هیچکس جز خودم از آن خبر نداشت! |
| داخل شدم و دیدم دیوارهای خانه گلی است و امام بر روی حصیری از درخت خرما نشسته و لباسی از کرباس پوشیده است. | | داخل شدم و دیدم دیوارهای خانه گلی است و امام بر روی حصیری از درخت خرما نشسته و لباسی از کرباس پوشیده است. |
- | یحیی هم نزد ایشان بود. امام فرمود:« ای ابا خالد من نزدیک ه وی هستم و آنچه که تو دیروز دیدی، خواستهی انمها بود و من نمیخواستم با آنها مخالفت کنم.» |
+ | یحیی هم نزد ایشان بود. امام فرمود:« ای ابا خالد، من در ستانه دوج هستم و آنچه که تو دیروز دیدی، خواستهی نان بود و من نمیخواستم با آنها مخالفت کنم.» |
| آنگاه امام رو به ما کرد و فرمود:« سه نفرند که خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نخواهد کرد و برای آنها عذاب دردناکی است. اول کسی که به ما چیزی را نسبت دهد که در ما نیست؛ دوم کسی که چیزی از ما را به ما نسبت ندهد، و سوم کسی که معتقد باشد این دو گروه از اسلام بهره ای دارند و مسلمانند.» | | آنگاه امام رو به ما کرد و فرمود:« سه نفرند که خداوند در روز قیامت به آنها نگاه نخواهد کرد و برای آنها عذاب دردناکی است. اول کسی که به ما چیزی را نسبت دهد که در ما نیست؛ دوم کسی که چیزی از ما را به ما نسبت ندهد، و سوم کسی که معتقد باشد این دو گروه از اسلام بهره ای دارند و مسلمانند.» |
- | از این حدیث به دست میآید در مراسمی مانند عروسی تا آنجا که از حدود شرعی و الهی خارج نشویم، مراعات آداب و رسوم مانعی ندارد. گر چه بنای حضرت سجاد علیه السلام پوشیدن لباس کرباس بود، ولی برای عروسی لباس مجلل و رنگین نیز میپوشید. | |
| 5- اصمعی می گوید:« جوانی را دیدم که از مردم کناره گرفته بود و لباسی کهنه و نخ نما به تن داشت ولی سیمای باابهّتی داشت. پیش رفتم و به او گفتم: | | 5- اصمعی می گوید:« جوانی را دیدم که از مردم کناره گرفته بود و لباسی کهنه و نخ نما به تن داشت ولی سیمای باابهّتی داشت. پیش رفتم و به او گفتم: |
| اگر مردم را از فقر و تنگدستی خود آگاه کنی، حتماَ به تو کمک و رسیدگی خواهند کرد. | | اگر مردم را از فقر و تنگدستی خود آگاه کنی، حتماَ به تو کمک و رسیدگی خواهند کرد. |
| او با شنیدن این سخن، اشعاری سرود که دلالت بر کمالات روحی و عزّت نفس و توکّلش بر خداوند بود. مضمون این اشعار چنین بود: | | او با شنیدن این سخن، اشعاری سرود که دلالت بر کمالات روحی و عزّت نفس و توکّلش بر خداوند بود. مضمون این اشعار چنین بود: |
| لباسم در دنیا صبر بر شدائد و مشکلات، و لباس آخرتم بشارت و نوید است. اگر امر سختی به من برسد به «عزیز» (خداوند) و عزت او پناه می برم...» | | لباسم در دنیا صبر بر شدائد و مشکلات، و لباس آخرتم بشارت و نوید است. اگر امر سختی به من برسد به «عزیز» (خداوند) و عزت او پناه می برم...» |
| بعدها دانستم او علی بن الحسین علیه السلام است. | | بعدها دانستم او علی بن الحسین علیه السلام است. |
| !منابع: | | !منابع: |
| *بحارالانوار، ج 46، ص 105 و 106، حدیث 95 الی 99 به نقل از تهذیب الامکان | | *بحارالانوار، ج 46، ص 105 و 106، حدیث 95 الی 99 به نقل از تهذیب الامکان |
| !مراجعه شود به: | | !مراجعه شود به: |
| *((حالات شخصی امام سجاد علیه السلام)) | | *((حالات شخصی امام سجاد علیه السلام)) |
- | *((لباس تشرف به مسجد النبی)) |
+ | |