شخصیت سالم چیست ؟ دارنده شخصیت سالم چه ویژگی هایی دارد ؟ رفتار و تفکر و احساس چنین آدمی چگونه است ؟ آیا من و شما می توانیم شخصیت های سالمی بشویم ؟ در واقع نه تنها روان شناسان ، بلکه بسیاری از انسان ها بیش از پیش به دنبال یافتن پاسخ این پرسش ها هستند . در بخش سعی خواهد شد با بهره گیری از مطالب ارائه شده در کتاب ها به این پرسش ها پاسخ دهیم .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
نیروهای انگیزشی که در گذشته ریشه دارند ، ما را به جلو نمی رانند ؛ بلکه هدف ها و برنامه هایی که برای آینده داریم ما را به پیش می رانند .به نظر آلپورت داشتن هدف های دراز مدت ، کانون وجود آدمی را تشکیل میدهد و بشر را از حیوان ، سالمند را از کودک ، و در بسیاری از موارد شخصیت سالم را از شخصیت بیمار متمایز می کند . انسان هاس سالم نیاز مداومی به تنوع ، احساس و درگیری تازه دارند . کارهای روزمره و عادی را کنار می گذارند و به جستجوی تجربه های تازه بر می آیند ؛ تن به ماجرا می سپارند ؛ خطر می کنند و چیزهای تازه کشف می کنند . همه این فعالیت ها تنش ایجاد می کند و به هر صورت تنها از راه همین تجربه هاست که بشر می تواند ببالد .به نظر آلپورت داشتن شخصیت سالم بدون داشتن آرزوها و جهتی به سوی آینده نامیسر است.
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
از نظر راجرز شخصیت سالم روند است نه حالت بودن ؛ مسیر است نه مقصد . به سوی انسان سالم پیش رفتن نیازمند داشتن هدف است و همین هدف فرد را به پیش می راند و همه جنبه های خود را دگرگون می سازد و می پروراند . علاوه بر این تحقق خود روندی دشوار و گاه دردناک است . زیرا مستلزم آزمودن پیوسته و گسترش و انگیزش همه توانایی ها و استعدادهای شخص است . به گفته راجرز آنانی که به تحقق خود می پردازند ، از زندگی غنی ، مبارزه جویانه و پر معنا بهره مند می شوند ، اما لزوما همیشه خوشحال و خندان نیستند . افراد دارای شخصیت سالم خودشان هستند نه این که خود را پشت نقابها پنهان کنند و به آنچه نیستند تظاهر نمایند یا این که در برابر بخشی از خود سپر بگیرند ، پیرو تجویزهای رفتاری نمی شوند ، هر لحظه به رنگی در نمی آیند و در اوضاع و شرایط مختلف شخصیت های متفاوت از خودشان نشان نمی دهند . علاوه بر این ، اسان دارای شخصیت سالم دارای آمادگی برای کسب تجربه است ؛ انطباق پذیر است ؛ پذیرش آنچه که برایشان پیش می آید را دارند ؛ در موقعیت تصمیم گیری از همه اطلاعات موجود استفاده می کند ، یعنی صرفا به عقل و منطق متوسل نمی شود ؛ آزادی عمل و انتخاب بیشری را احساس و تجربه می کند ؛و بسیار خلاق هستند . بنابر این انسان دارای شخصیت سالم می توتند در دگرگونی های جدی اوضاع و احوال محیط ، سازگاری بیشتری از خود نشان دهد و دوام یابد . این گونه از افراد از جنان خودانگیختگی و خلاقیتی برخوردارند که حتی با دگرگونی های دردناکی چون جنگ یا بلایای طبیهی ، کنار می آیند .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
فروم تصویر روشنی از شخصیت سالم بدست می دهد . چنین انسانی عمیقا عشق می ورزد ، آفریننده است ، قوه تعقلش را کاملا پرورانده است ، جهان و خود را به طور عینی ادراک می کند ، حس هویت پایداری دارد ، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد و حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است . فروم شخصیت سالم را دارای جهت گیری بارور می داند . بارور بودن یعنی بکاربستن همه قدرت ها و استعدادهای بالقوه خویش . در واقع شخصیت سالم چیزی را بار می آورد که مهمترین دستاورد اوست یعنی خود است . انسانهای سالم با زایاندن همه استعدادهای بالقوه خود ، با تبدیل شدن به آنچه در توانشان است و با تحقق بخشیدن به همه قابلیت ها و توانایی هایشان ، خود را می آفرینند . شخصیت سالم دارای چهار جنبه دیگر یعنی عشق بارور ، تفکر بارور ، خوشبختی و وجدان اخلاقی است .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
به نظر مزلو ، در همه انسانها تلاش یا گرایشی فطری برای تحقق خود هست . از نظر مزلو شرط اولیه ست یافتن به تحقق خود ، ارضای چهار نیاز جسمانی ، ایمنی ، محبت و احساس تعلق ، و احترام است . از این رو ، پیش از این که نیاز تحقق خود پدیدار شود ، دست کم باید چهار نیاز مذکور برآورده شده باشند . تحقق خود ، عالیترین نیاز انسان است . تحقق خود را می توان کمال عالی و کاربرد همه توانایی ها و متحقق ساختن تمامی خصایص و قابلیت های خود دانست . در واقع ما باید به آنچه استعداد بالقوه اش را داریم ، تبدیل شویم . در صورتی که در تلاش برای ارضای نیاز تحقق خود شکست بخوریم ، احساس ناکامی و بیقراری و ناخشنودی می کنیم . در این صورت با خودمان در صلح و آشتی نخواهیم بود و از لحاظ روانی سالم به حساب نخواهیم آمد .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
به اعتقاد یونگ ، به علت زوال دین به عنوان ارزشی در زندگی ، تلاش برای یافتن معنایی در زندگی به طرز فزاینده ای دشوار شده است . به هر جهت ، نمی توان از نیاز به ارزش های نوین و جهت گیری ها و نگرش های تازه به زندگی سر باز زد . کسانی که در یگانگی هماهنگ ، ناهشیار و هشیار و تجربه هستی درون خویش توفیق یافته اند ، در وضعیتی هستند که می توانند به سلامت روان که یونگ آن را فردیت یافتن خوانده است ، دست یابند .
نخستین شرط فردیت یافتن ، آگاهی از آن جنبه های نفس است که مورد غفلت قرار گرفته است . این آگاهی تا میانسالی نمی تواند به وقوع پیوندد . یونگ فرایند فردیت یافتن را به صورت فردی یکتا شدن ، هستی منحصر به فرد و همگن یافتن تعریف می کند . در واقع ، خود شدن یا تحقق خود است .
دومین جنبه فردیت یافتن ، مستلزم فداکردن هدف های مادی دوران جوانی و ویژگی هایی از شخصیت است که شخص را قادر به کسب آن هدف ها می کرد . زیرا هدف ها و همچنین گرایش ها و کنش های نیمه نخست زندگی برای نیمه دوم آن بی معناست .
گام بعدی فرایند فردیت یافتن ، ضرورت سازش با دوگانگی جنسی روانی است . مرد باید آنیما و زن باید آنیموس اش را بیان کند منظور خصایص مردانه و زنانه خود را بیان کند . تا زمانی که انیما و آنیموس آزادانه بیان نشوند ، مردان از مادران و زنان از پدران خود ، رها نمی شوند .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
نگرش فرانکل به سلامت روان تاکید عمده را بر اراده معطوف به معنا می نهد . در واقع این چارچوبی است که هر چیز دیگری در آن شکل می گیرد . به نظر فرانکل نبودن معنا در زندگی ، روان نژندی است . بنابر این ، باید با احساس مسولیت و آزادانه ، با شرایط هستی خویش رویاروی شویم و در آن منظوری را بیابیم . زندگی پیوسته ما را به مبارزه می طلبد . پاسخ ما نباید سخن و اندیشه ، بلکه باید عمل باشد . باید معنایی را که در زندگی می یابیم بیان و عیان کنیم .
اشخاص سالم به رغم طبیعت کوتاه و گذرای زندگی ، با به کار گرفتن خردمندانه وقت و عمر خویش که مبادا کارشان ناتمام یا ( زندگیشان ) کمال نایافته بماند ، این مسولیت عظیم را به عهده می گیرند . اگر پیش از آن که ساختن قالب زندگیمان را به پایان برسانیم بمیریم ، آنچه کرده ایم منتفی نیست . معیار سنجش معنادار بودن زندگی ، کیفیت آن است نه کمیت آن . آغاز کار زندگی و ادامه آن در سطحی عالی ، بیش از به انتها رساندن آن اهمیت دارد . بنابر این ، حصول و کاربرد معنویت ، آزادی و مسولیت با خود ماست . بدون اینها ، یافتن معنا و منظوری در زندگی میسر نیست . در واقع ، تنها خود ماییم که باید انتخاب کنیم .
فرانکل معتقد است که زندگی بی معنا ، دلیلی برای ادامه زیستن نیست . ناگزیر معنای زندگی برای هر کس ، یکتا و ویژه طرز تفکر اوست . از کسی به کس دیگر و از لحظه ای به لحظه دیگر تفاوت پیدا می کند . چیزی به نام اراده معطوف به معنای مشترک که به طور کلی به همه انسانها تعمیم یابد ، وجود ندارد .
معنای زندگی هر کسی همان اندازه واقعی است که وظایف زندگی او . وظایفی که برای خودمان عیین می کنیم ، سرنوشت ما را می سازد . این سرنوشت با سرنوشت هیچ کس دیگر قابل مقایسه نیست . همچنین ، وضعیتی که خود را در آن می یابیم ، موقعیت هایی که در آنها قرار می گیریم و به انجام وظایف خویش می کوشیم ، هیچگاه تکرار نمی شوند . به علت تاثیر تجربه های جدید در فاصله میان دو وضعیت ، هرگز نمی توان با یک وضعیت با همان شیوه پیشین روبه رو شد .
چون وظایف ، سرنوشت و عمر هر کس مختص به خود اوست ، خود او باید روش پاسخگویش را دریابد . به همین ترتیب ، معنای زندگی ایی را که برایمان مناسب است ، باید خودمان پیدا کنیم .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
چنانچه در این مکان و این زمان ادراک درستی از خودمان نداشته باشیم ، به ناچار به گذشته یا آینده می گریزیم که هر دو برای رشد گامل انسان زیان آورند .
چنانچه در گذشته زندگی کنیم ( خوی گذشته نگر ) چه بسا در مورد بعضی از دوره های زندگی مان بیش از اندازه احاساتی شویم یا پدر و مادر مان را برای هر کاری سرزنش کنیم . به نظر پرلز این اشتباهی است مصیبت بار و معمول ترین وضعیت ناتمانی که داریم . شاید در سراسر زندگی پدر و مادرمان را سرزنش کنیم و آنان را مسئ.ل مشکلاتمان بدانیم . در این حالت همچنان خود را کودک می پنداریم ، نه فرد بالغی که مسئول خویشتن است . برای تکمیل گشتالت باید پدر و مادر را کنار گذاشت و در نتیجه بگوییم : اکنون فردی بالغم و مسئول زندگی خودم هستم . باید بدانید واقعیت ، خاطرات ما نیست .
همچنین زیستن در آینده ( خوی آینده نگر ) نیز برای رشد کامل انسان زیان آور است . خیالپردازی درباره آنچه در پیش است ، پ بیش از خاطرات گذشته واقعیت ندارد . نمی توانیم بیش از تجربه دوباره گذشته ، آینده را تجربه کنیم ؛ تنها می توانیم از این دوره های زمانی ، تصویرهایی داشته باشیم . اگر امیدها و دیدمان از آینده تحقق نیابد ، احساس نومیدی و بدبختی می کنیم و چه بسا دیگران یا موقعیت ها یا بداقبالی و تقدیر خویش را نکوهش کنیم . در اینجا باز مسئولیت زندگی خود را بر دوش کسی یا چیزی جز خودمان افکنده ایم .
اگر به پس یا پیش بنگریم ، لحظه حال و رضایت و لذتی که این لحظه می تواند به ما بدهد ، فدا کرده ایم . این مکان و این زمان است که تنها واقعیت موجود است و باید مسئولیت زیستن در هر لحظه و بهره مند شدن از این تجربه ها را به عهده بگریم .
یا اینکه به اعتقاد پرلز باید کاملا در حال زیست ، اما او از رها ساختن کامل خاطرات گذشته یا دید داشتن از آینده دفاع نمی کند . در گذشته وضعیت های ناتمامی هست که باید به پایان برسانیم ، تجربه های شادی انگیزی هست که یادآوری آنها خوشایند است و تجربه هایی هست که ما را در انطباق با زمان حال یاری می دهد . باید از گذشته آگاه بود ، اما نباید در آن زیست .
آینده نیز چنین است ، باید برای آینده برنامه ریخت - جز این صورت نمی توان به کمال رسید - اما نباید برنامه ریزی را به عنوان جانشین زمان حال قرار داد .
بنابر باید در این مکان و این زمان یعنی حال زندگی کنیم و مسئولیت هدایت زندگی خود را خودمان بعهده بگیریم و نباید از بار این مسئولیت شانه خالی کنیم . شخصیت سالم چنین شخصیتی دارد .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
در تمامی نظریه هایی که از نظرتان گذشت ؛ نظریه پردازان به نوعی توافق دارند که اشخاص سالم می دانند چیستند و کیستند . اینان از نقاط ضعف و قدرت و فضائل و رذایل خویش آگاهند و به طور کلی ، شکیبا هستند و خود را می پذیرند و به آنچه نیستند ، تظاهر نمی کنند . با آن که ممکن است برای ارضای نیازهای دیگر مردمان یا موقعیت ها نقش های اجتماعی را بازی کنند ، اما نقش ها را با خود واقعی به اشتباه نمی گیرند .
ویژگی دیگر سلامت روان که همه بر سر آن توافق دارند ریشه کردن در زمان حال است . با یان که به اعتقاد بیشتر نظریه پردازان ، از تاثیر رویدادهای گذشته ( بویژه دوران کودکی ) مصون نیستیم ، اما همگی همرایند که تجربه های اولیه به ما شکلی تغییر ناپذیر نمی بخشند . اشخاص سالم در گذشته زندگی نمی کنند . آنها قربانیان طرد شدن های واقعی یا خیالی یا کشمکش های پیش از پنجسالگی نیستند .
بعضی از نظریه پردازان داشتن دورنمایی از آینده را برای شخصیت سالم حیاتی می دانند ، اما توصیه نمی کنند آینده را جانشین حال سازیم . جهت گیری ما باید به سوی هدفها و رسالت های آتی باشد ، ولی همواره باید از هستیمان آگاه باشیم و موافق آن زندگی کنیم .
تاکید عمده دیگر که از وضوح کمتری برخوردار است ، بر اهمیت افزایش و نه کاهش تنش از را ه ارتباط با اشکال انگیزشی گوناگون حسی و تخیلی است . اشخاص سالم در آرزوی آرامش و ثبات نیستند ؛ بلکه در زندگی مبارزه ، هیجان ، هدفها و تجربه های تازه می جویند .
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!