سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
با افتخار بگویم که در این زمینه گنج های فرهنگی بسیاری داریم ؛ اما ، متاسفانه آن ها را به فراموشی سپرده ایم و بیشتر به مطالبی توجه کرده ایم که باعث از بین رفتن استقلال علمی ما شده است . کشوری که در گذشته تولید کننده علم بوده ؛ امروز به مصرف کننده یافته های علمی در این زمینه ( روان شناسی ) تبدیل شده است . امیدوارم که با ارائه مطالبی در زمینه روان شناسی با بهره گیری از متون کهن فارسی ، بار دیگر توجه مردم کشورمان را به این گنجینه های علمی و فرهنگی ایرانی - اسلامی جلب نمایم . بزودی در این باره بیشتر با هم گفتگوی نوشتاری خواهیم داشت .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
برداشت روان شناسان از سازه هوش چیست ؟ برخی از متخصصان ، هوش را توانایی حل مساله می دانند . عده ای دیگر ، آن را توانایی انطباق و یادگیری بر اساس تجارب روزمره می دانند . چارلز اسپیرمن (1927 ) مدتی قبل از آن که وکسلر هوش را بر مبنای توانایی های عمومی و اختصاصی تحلیل کند ؛ می گفت هوش از دو عامل تشکیل شده است . اسپیرمن بر اساس نظریه دو عاملی خودش معتقد بود آدم ها یک هوش عمومی که اسپیرمن به آن (جی) می گفت و یک رشته توانایی های اختصاصی که به آن( اس) می گفت دارند . به نظر اسپیرمن ، عملکرد اشخاص در آزمون های هوش به این دو عامل بر می گردد . اسپیرمن نظریه اش را با استفاده از فن تحلیل عاملی آزمون های هوش ، تدوین کرد . تحلیل عاملی ، روشی آماری است که همبستگی نمره های آزمون را تعیین کرده و خوشه یا عواملی را که توانایی خاصی مثل استدلال کلامی یا ریاضی را اندازه می گیرند ، مشخص می کند . بعد ها کتل عامل ( جی ) را به دو عامل هوش سیال و هوش متبلور تجزیه کرد . هوش سیال عبارت است از توانایی اساسی استدلال که عمدتا به ساختمان عصبی وابسته است و از وراثت ناشی می شود و هوش متبلور با به کار انداختن هوش سیال در تجارب مختلف یادگیری رشد می کند .
آنچه که از نظر گذشت ، خلاصه ای از مطالب عمده ای بود که در کتاب های مربوط به هوش نوشته شده و در مراکز علمی کشور ما به یادگیرندگان تدریس می شود و اگر از آنان بپرسید که نظریه پردازان را نام بردند ، حتما اسامی ذکر شده جزو اسامی است که از آنان نام برده می شود . حالا به مطالب زیر که از کتاب قابوس نامه برگرفته شده است توجه نمایید :
( امیر عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر از امیران آل زیار اصلا از مردم گیلان بوده است .و قابوس نامه را برای فرزندش گیلانشاه بر سبیل نصیحت و راهنمایی نوشته است . قابوس نامه یکی از بهترین آثار نثر قدیم فارسی است . امیر عنصرالمعالی کتاب قابوس نامه را در سال 475 هجری قمری آغاز کرد و در پایان آن می نویسد که در تمام مدت زندگی اندرزهایی را که در آن نوشته خود بکار بسته است . عنصرالمعالی در حدود سنه 412 هجری قمری متولد و چند سال بعد از نوشتن این کتاب در گذشت .)
بدان ای پسر که من در این چهل و چهار باب این کتاب در هر فنی که دانستم ، چنانک توانستم با تو سخن گفتم و در هر بابی سخنی چند ترا نصیحت کردم و پندی بدادم ، مگر در باب خردمندی ، که هیچ نمیتوانم گفتن که بستم عاقل باش ، از آنکه بستم عاقلی نتوان آموخت و بدانکه عقل دو گونه است ، یکی عقل غریزی است و دیگری مکتسبی و عقل مکتسبی بتوان آموخت ، اما عقل غریزی هدیه خدای است عزوجل ، بتعلیم نتوان آموختن ، اگر چنانک حق سبحانه و تعالی ترا عقل غریزی داده باشد زهی سعادت تو و در عقل مکتسبی رنج بر و بیاموز و مکتسبی با غریزی یار کن ، تا بدیع آدمیان باشی ، پس اگر غریزی نباشد من و تو هیچ نتوانیم کردن ، باری در مکتسبی تقصیر مکن چندانک طاقت باشد بیاموز تا اگر از جمع خردمندان نباشی باری از جمع بی خردان نباشی و نیز از دو گانه یکی ترا حاصل بود بهتر که هیچ نباشد ، که گفته اند که چون پدر نباشد هیچ بهتر از شوی مادر نیست .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
در سال 1895 تداعی آزاد کلمات توسط کرپیلین به کار برده می شد ، اولین روش ابداعی در بررسی شخصیت به حساب می آید . وی تعداد کلمات متنوع را یک به یک به مریض های روانی ارائه می کرد و از آنان می خواست آنچه را که در برابر شنیدن هر کلمه بی درنگ به ذهنشان خطور می کرد به یاد آورند . او به این ترتیب تاثیر خستگی ، گرسنگی و داروها را بر روی کارکرد شخصیت بررسی می کرد و به این نتیجه رسیده بود که این عوامل باعث افزایش تداعی های سطحی می شوند . روش ابداعی کرپیلین بعد ها در روانکاوی گسترش یافت و بالاخره در سال 1904 منجر به پیدایش آزمون تداعی کلمات فراخوان از سوی یونگ گردید .
با توجه به آنچه که از نظر گذشت ابداع این روش به کرپیلین و یونگ نسبت داده شده است و در مراکز علمی این مرز و بوم تاکنون تدریش شده است . حال به مطالب زیر که بر گرفته از دفتر اول مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی ( مولوی ) است تحت عنوان حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک و بیار شدن کنیزک و تدبیر در صحت او توجه نمایید :
__گفت ای شه خلوتی کن خانه را ----- دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دهلیزها ----- تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی ماند و یک دیار نی ----- جز طبیب و جز همان بیمار نی
نرم نرمک گفت شهر تو کجاست ----- که علاج اهل شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت ----- خویشی و پیوستگی با چیستت
دست بر نبضش نهاد و یک به یک ----- باز می پرسید از حور فلک
چون کس را خار در پایش جهد ----- پای خود را بر سر زانو نهد
وز سر سوزن همی جوید سرش ----- ور نیاید می کند با لب ترش
خار در پا شد چنین دشوار یاب ----- خار در دل چون بود واده جواب
خار دل را گر بدیدی هر خسی ----- دست کی بودی غمان را بر کسی
کس به زیر دم خر خاری نهد ----- خر نداند دفع آن بر می جهد
برجهد و آن خار محکمتر زند ----- عاقلی باید که خاری برکند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد ----- جفته می انداخت صد جا زخم کرد
آن حکیم خاچین استاد بود ----- دست می زد جابجا می آزمود
زآن کنیزک بر طریق داستان ----- باز می پرسید حال دوستان
با حکیم او قصه ها می گفت فاش ----- از مقام و خواجگان و شهر و تاش
سوی قصه گفتنش می داشت گوش ----- سوی نبض و جستنش می داشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جهان ----- او بود مقصود جانش در جهان
دوستان شهر او را بر شمرد ----- بعد از آن شهری دگر را نام برد
گفت چون بیرون شدی از شهر خویش ----- در کدامین شهر بوده ستی تو بیش
نام شهری گفت و ز آن هم در گذشت ----- رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یک به یک ----- بازگفت از جای و از نان و نمک
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد ----- نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد
نبض او بر حال خود بد بی گزند ----- تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبض جست و روی سرخ و زرد شد ----- کز سمرقندی زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت ----- اصل آن درد و بلا را باز یافت
گفت کوی او کدام است در گذر ----- او سر پل گفت و کوی غاتفر
گفت دانستم که رنجت چیست زود ----- در خلاصت سحرها خواهم نمود
شادباش و فاغ و ایمن که من ----- آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو می خورم تو غم مخور ----- بر تو من مشفقترم از صد پدر
هان و هان این راز با کس مگو ----- گرچه از تو شه کند بس جستجو
چونکه اسرارت نهان در دل شود ----- آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت ----- زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود ----- سر آن سرسبزی بستان شود
زر و نقره گر نبودندی نهان ----- پرورش کس یافتندی زیرکان
وعده ها و لطف ها آن حکیم ----- کرد آن رنجور را ایمن ز پلید
وعده ها باشد حقیقی دل پذیر ----- وعده ها باشد مجازی تابه گیر
وعده اهل کرم گنج روان ----- وعده نا اهل شد رنج روان__
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
امروزه در کشور ما کتاب هایی به چاپ می رسد که ترجمه ای ضعیف از متن های انگلیسی است . این کتاب ها که به سرعت مانند قارچ در بازار نشر و کتاب سبز شده اند ، به چاپ های متعدد و با تیراژ بسیار در دسترس اهل کتاب و و غیر کتاب قرار قرار گرفته اند ؛ گویی مطالب آن برای اولین بار در این مرز و بوم چاپ شده اند . محتوای این کتابچه ها بیشتر بر گرفته از نعالیم کشیشان و ... است مانند کتاب سوپ جوجه برای روح , جای پا , پیله و پروانه , طناب و .... محتوای این گونه کتب بیشتر امید بخش و نگاه مثبت به آینده را به خواننده منتقل می کنند . تو گویی که این مطالب تاکنون در این کشور از زبان کسی جاری نشده است . در صورتی که اگر به ادبیات کهن کشورمان که زبان زد سایر ملل است به دقت نگاه کنیم و آنها را مورد مطالعه قرار دهیم ؛ متوجه خواهیم شد که از گذشته های دور تاکنون اهل قلم این کشور این پیام ها را در قالب داستان های کوتاه , حکایات و ... بطور مکتوب ارائه کرده اند و ما آنها را از یاد برده ایم . نمونه ای از حکایات که بر گرفته از الهی نامه عطار نیشابوری است در زیر ارائه می شود . با خواندن آن و نظایر این حکایات و داستان ها خودتان به قضاوت بنشینید .
شوریده حالی که به نظر دیوانه می رسید زار زار گریه می کرد . شخصی از او پرسید : چرا گریه می کنی ؟ اتفاقی افتاده ؟
شوریده حال جواب داد :گریه می کنم شاید خدا دلش به حالم بسوزد و گناهانم را ببخشد .
مرد به او گفت : مگر نمی دانی که خدا دل ندارد تا برای کسی بسوزاند .
شوریده حال گفت : این چه حرفی است ! او صاحب همه دلهاست ، و از همه چیزهای خوب و بد و زشت و زیبایی که در دلهای می گذرد خبر دارد .
امتیاز: 0.00
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!
برای پاسخ دادن به این ارسال باید از
صفحه قبلی
اقدام کنید.
قانون اثر ثرندایک پیش از سال 1930 به نیرومند شدن یا ضعیف شدن پیوند محرک و پاسخ در نتیجة پیامدهای پاسخ اشاره می کند . برای مثال ، اگر پاسخی با یک وضع خشنود کننده دنبال شود ، نیرومندی این پیوند افزایش می یابد.اگر پاسخی با یک وضع آزاردهنده دنبال شود ، از نیرومندی این پیوند کاسته می شود . بر این پایه ، سایر نظریه پردازانی که پیروی مکتب رفتارگرایی مانند اسکینر و ... بودند نیز با تغییرات اندکی در این گفته ثرندایک ، نظریة خودشان را دربارة افزایش پیوند محرک و پاسخ ارائه کرده اند . از جمله اسکینر می گوید : اگر رفتاری از موجود زنده سر بزند و پیامدی مطلوبی به همراه داشته باشد ، احتمال بروز آن رفتار در آینده بیشتر است .
حال متن زیر که برگرفته از اسرارالتوحید است را به دقت بخوانید و خودتان در بارة نظریه پرداز قانون اثر قضاوت کنید : در روزگار شیخ ما ابوسعید ابوالخیر ، درویشی بود که همیشه خدمت حسن او کردی و هر کجا که کاری سخت بودی او به جای آوردی ، یک روز کار گل می کرد و دست و پای در گل داشت . هم چنان از میان کار بیرون آمد و فرا پیش شیخ آمد و گفت : ای شیخ ! من این همه خدمت های سخت برای خدای نمی توانم کرد . طمع می دارم که شیخ احسنت و زهی می بگوید و تحسینی مدد فرماید ! شیخ را خوش آمد و تبسم کرد از آن راستی آن درویش و گفت : بعد از آن چنان کنیم ! بعد از آن هر گاه که آن درویش را دیدی که کار کردی ، شیخ تحسین کردی او را و بر آن کار ستایش گفتی و آن درویش بدان دل خوش می گشتی و بدان قوت آن کار می کردی .
گویند انوشیروان ساسانی زنجیری از داخل کاخ به بیرون نصب کرده بود تا این که هر کس مورد ظلم و ستم واقع شد ، با تکان دادن آن شاه را خبر کند . داستان معروفی در این زمینه وجود دارد که یک بار وقتی زنجیر به صدا در می آید . به امر پادشاه موران می روند و می بینند خری دارد آن را تکان می دهد . شاه می گوید صاحب آنر را پیدا کنید . وقتی صاحب خر می آید ، شاه نهیب می زند که چرا به این خر ظلم کردی؟! تا از تو به ما پناه بیاورد و شکایت کند؟! صاحب خر بیچاره از ترس شروع به عذر خواهی کرد و می گوید جبران می کنم ، او را تیمار می کنم، به بهترین جا، جای می دهم ، بهترین خوراک را برایش مهیا می کنم تا فربه شود و به او سواد می آموزم. شاه او را رها کرد و می گوید باید به قولت عمل کنی و برای این کار یک ماه به تو وقت می دهم و اگر نتوانی وای به حالت. مرد گریان به خانه می رود و ماجرا را با اهل خانه بازگو می کند . دخترش می گوید با سواد کردنش با من ، بقیه کارها با تو . پدر می گوید گریه من به خاطر همین باسواد کردنش است ....
از فردا همگی دست به کار می شوند . دختر کتاب کلفتی از پوست تهیه می کند و لای ورق های آن جو می ریزد . وقتی الاغ جوها را می خورد ورق بعدی ..... این کار چند روز تکرار می شود . الاغ یاد می گیرد خودش کتاب را ورق بزند و جو بخورد. روز موعود خر را به حضور سلطان می برند و کتاب را جلویش می گذارند . خر ورق اول را باز می کند از بالا تا پایین نگاه می کند ولی چیزی نمی بیند . با لبش ورق را بر می گرداند ورق بعد .... تا آخر . سلطان سوال می کند پس چرا نمی خواند ؟ می گوید حفظ می کند و آخر می خواند . وقتی کتاب تمام می شود و خر اثری از جونمی بیند شروع می کند به عرعر کردن؛ شاه آنها را تشویق می کند و صله می دهد . درباریان نیز با تبلیغات شاه را مظهر عدالت می نامند و از آن تاریخ می شود انوشیروان عادل. ادامه دارد
امتیاز: 0.00
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد
شما باید یک عنوان و متن وارد کنید!