نقش مردم در انتخاب ولى فقیه
|
|
گاهى گفته میشود که ولایت فقیه جزء معماهاى لاینحل جمهورى اسلامى است که ازوجودش عدم آن لازم مىآید؛ یعنى اگر ولایت فقیه هست ولایت فقیه نیست، اگر ولایت فقیه نیست ولایت فقیه هست، چون در جمهورى اسلامى، مردم با واسطه یا بى واسطه، کسى را به عنوان رهبر انتخاب کرده اند، بنابراین اگر مردم حق راءى دارند، پس محجور نیستند، و ولى نمىخواهند و اگر فقیه ولى مردم است، پس مردم حق راءى ندارند. این است که جمع بین ولایت فقیه با پذیرش و راءى مردم، معماى لاینحلى است که هیچ کس تاکنون به آن پى نبرده است، زیرا مردم راءى دادهاند که بى راءى باشند.
این اشکال از آن جا نشاءت مىگیرد که آنان ولایت را در همان ولایت کتاب حجرمنحصر کردهاند اما وقتى که ولایت به معناى سرپرستى فرزانگان و خردمندان و اولى الالباب بود نظیر آنچه که در آیه «انما ولیکم الله» و جریان غدیر و آیه «النبى اولى بالمومنین»
است، مشکل مزبور حل مىشود آیا در جریان غدیر، ولایت حضرت امیرالمومنینعلیهالسلامبه عنوان قیم محجورین بود یا به عنوان سرپرست اولى الالباب؟ والى که به معناى قیم محجورین نیست بلکه به معناى مسئول امور فرزانگان یک جامعه است، گاهى چنین ولى و حاکمى براى مردم کاملا شناخته شده است و گاهى هم نیست اگر شناخته شده نیست به اهل
خبره رجوع مىکنند و از او اطلاع مىگیرند ؛ مثل این که وجود مبارک پیغمبر اول از مردم تصدیق گرفت و فرمود: آیا آنچه که بر عهده من بود و باید به شما ابلاغ میکردم، آن را ابلاغ کردم یا نه؟ عرض کردند: آرى . فرمود: من «اولى بکم من انفسکم» هستم یا نه؟ گفتند:آرى، فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه» و آن ها هم پذیرفتند. حال ما باید بگوییم این
جریانى است که از وجودش عدم آن و از عدمش وجود آن لازم مىآید. اگر ولایت منحصردر معناى قیم مجانین باشد، جمع بین ولایت با راءى مردم، جمع ناسازگارى است، زیراولایت ولى از راءى محجورین ثابت مىشود، در حالى که محجور حق راءى ندارد.خود پیغمبر جمهورى اسلامى و رجوع به آراى مردم را طرح کرد و فرمود: اسلامى بودن نظام بر اساس وحى است و مردمى بودن آن بر اساس پذیرش شماست. فرمود من
اکنون چهل سال است که در میان شما هستم و امتحان خود را دادهام: «لقد لبثت فیکم عمرامن قبله افلا تعقلون». یک عمرى من به شما امتحان دادم مگر شما خردمند نیستید، اگرخردمندید منطق مرا که امین هستم بپذیرید .این سخن پیامبرصلیاللهعلیهوآلهوسلم که فرمود: «لقد لبثت فیکم عمرا» بعد جمهورى بودن نظام اسلام است ؛ یعنى قبول کنید، از طرف خدا همه کارها تاءمین است، وحى آمده، سمت مرا تعیین کرده، رسالت و نبوت و ولایت و سرپرستى را تأمین کرده فقط پذیرش شما مانده است ؛یعنى اسلام تاءمین است و کمبودى ندارد، اسلام
ولایت، رهبرى، نبوت و رسالت را در درون خود دارد و به کمال این نصاب رسیده است،نیازى ندارد که شما رهبر انتخاب کنید، فقط شماباید بپذیرید و به آن عمل کنید .بعد فرمودشما استدلال کنید، این معجزه من است: «وادعوا شهداءکم من دون الله.»
چنین چیزى در درون خود هیچ تناقضى ندارد؛ یعنى در این دین آنچه که مربوط به قوانین و مفسران آن که خود اهل بیت هستند و آنچه که به عنوان مبین و معلم کتاب وحکمت و مزکى نفوس و نیز آنچه که به عنوان مجرى حدود است تاءمین است، فقط پذیرش مردم مانده است، و این پذیرش به تولى مردم مربوط است نه توکیل آن ها، و هرگز
با پذیرش مردم تناقض لازم نمىآید، غرض آن که در مقام ثبوت همه منصب هاى الهى براى معصومین: ثابت است و اثبات عملى آن وابسته به راءى مردم است، و چنین تفسیرى از ولایت مصون از آسیب توهم تناقض است.
منبع: سیرى در مبانى ولایت فقیه نویسنده:آیت الله جوادی آملی
تعداد بازدید ها: 29863