مفاهیم و اصول


اطلاعات اولیه

مفهوم عبارت است از طبقه‌ای از محرکهای دارای ویژگیهای مشترک. مثلا مفهوم سیب اشاره به ویژگیهایی مثل خوردنی است، دانه دارد، میوه درختی است، گرد است، رنگ بخصوصی دارد و ... . مجموع این ویژگیها مفهوم سیب را می‌سازد. اصل عبارت است از بیان رابطه میان دو یا چند مفهوم. نمونه‌هایی از اصل عبارتند از: آب بر اثر حرارت بخار می‌شود، 3 ضرب در 2 می شود 6 ، سقوط اجسام بر اثر جاذبه زمین اتفاق می‌افتد.

اهمیت مفاهیم و اصول

هر انسانی برای این که بتواند با دنیای اطراف پیرامون ارتباط مناسبی برقرار کند باید با مفاهیم آشنایی کافی داشته باشد. بطوریکه اگر بخواهیم مساحت یک مربع را بدست بیاوریم باید با مفاهیم طول و عرض آشنا باشیم. بطور کلی کاربرد مفاهیم در تمامی جنبه‌های زندگی انسان دارای اهمیت است. پیشرفت و گسترش علم نیز وابسته به مفاهیم می‌باشد. در مسیر پیشرفت علم ، مفاهیم جدید پی در پی جای مفاهیم قدیمی را می‌گیرند.

کاهش پیچیدگیهای محیط

گفته شد که مفهوم در برگیرنده طبقه‌ای از محرکهاست. مثلا مفهوم میز شامل میلیاردها میز در جهان می‌شود. ما با بکار بردن یک مفهوم میز برای آنها پیچیدگی یادگیری اسامی جداگانه‌ای برای هر یک از این میلیاردها میز را کاهش می‌دهیم. به عبارتی با استفاده از مفاهیم ، بسیاری از محرکات و رویدادهای محیطی در یک مفهوم خلاصه می‌شوند و لازم نیست ما برای هر محرک از یک طبقه واحد اسم جداگانه‌ای داشته باشیم. برونر و همکاران خاطرنشان می‌سازند که بیش از 7 میلیون رنگ وجود دارد. اگر قرار بود ما برای آنها اسامی جداگانه‌ای را یاد بگیریم کار ذهنی ما به کلی مختل می‌شد. اما آنها را معمولا در چند دسته مشخص طبقه بندی کرده و از هم متمایز می‌کنیم.

کمک به شناسایی اشیای محیط

برای این که ما بتوانیم یک شی را شناسایی کنیم باید بتوانیم آن را در یک طبقه که با ویژگیهای آن آشنا هستیم قرار دهیم. به این ترتیب ما قادر می‌شویم اشیا جدید را شناسایی کنیم. فرض کنید اولین بار با یک وسیله‌ای برخورد کرده‌اید با بررسی ویژگیهای آن شما متوجه می‌شوید که هر چند شکل ظاهری آن با بقیه خودکارها تفاوت دارد اما ویژگیهای اساسی آن که می‌توانید با آن بنویسید و سایر ویژگیهای مشترک با طبقه خودکار به شما کمک می‌کند آن را شناسایی کرده و بدانید که وسیله جدید یک نوع خودکار با طرح جدید است.

کاهش نیاز به یادگیری مکرر

زمانی که ما مفهومی را یاد گرفتیم به کمک این یادگیری به پدیده‌های زیادی پاسخ می‌دهیم و از یادگیری موارد خاص آن مفهوم بی‌نیاز می‌شویم. برای مثال وقتی ما ویژگیهای مهم پستانداران را یاد گرفتیم هنگام برخورد با هر پستاندار تازه آن را در طبقه پستانداران قرار می‌دهیم و نیازی به یادگیری مجدد ویژگیهای آن نداریم.

آسانتر ساختن فرایند آموزش

مقدار زیادی از فعالیتهای آموزشی بویژه در مدارس به صورت کلامی و شفاف انجام می‌گیرند و اکثر توضیحاتی که معلمان در مورد مواد درسی ارائه می‌دهند با استفاده از مفاهیم و اصول است. اگر دانش آموزان از قبل تسلط بر مفاهیم و اصول مطرح در یک درس نداشته باشند درک توضیحات معلم برای آنان ناممکن خواهد بود. البته استفاده از مفاهیم و اصول سیر صعودی در آموزش طی می‌کند. بطوریکه در سالهای آغازین دبستان و در مورد کودکان تلاش می‌شود بیشتر از امور محسوس و عینی و ملموس استفاده شود. به تدریج که مفاهیم در ذهن فرد گسترش می‌یابند استفاده از مفاهیم و اصول جای روشهای عینی و ملموس را می‌گیرد.

گسترش و رشد مفاهیم و اصول

در سالهای کودکی تعداد مفاهیمی که کودک با آنها آشنا است کم است. بطوریکه ممکن است هر شی گردی را توپ بنامد و هر حیوان چهار دست و پا را هاپو. به تدریج که کودک رشد می‌کند و تجاربش از محیط بیشتر و بیشتر می‌شود نه تنها مفاهیم تازه‌ای را یاد می‌گیرد بلکه مفاهیمی را که از پیش درک کرده و آنها را یاد گرفته است را گسترش می‌دهد. به عبارتی مفاهیم از جهت عرضی و عمقی گسترش می‌یابند. مفاهیم زمانی از جهت عرضی گسترش پیدا می‌کنند که فرد تعداد بیشتری از یک مفهوم را بتواند شناسایی کند. مثلا 50 نوع پرنده بشناسد. این فرد نسبت به کسی که فقط 30 نوع پرنده را می‌شناسد گسترش بیشتری از مفهوم درخت داشته است.

گسترش مفاهیم از لحاظ عمقی نیز زمانی اتفاق می‌افتد که فرد با ویژگیهای بیشتری از یک مفهوم آشنا شود. شاگردانی که درس زیست شناسی گیاهی را می‌خوانند هر قدر که به کلاسهای بالاتر می‌روند، آگاهی بیشتری در مورد روند تغذیه و تنفس گیاهان بدست می‌آورند. در مورد اصول نیز با رشد فرد و گسترش تجارب او میزان و عمق اصولی که فرد با آنها آشنا می‌شود بیشتر و بیشتر می‌شود. و به تعمیمهای بیشتری در مورد اصول دست می‌یابند.

مباحث مرتبط با عنوان


تعداد بازدید ها: 19280