لفظ مفرد



لفظ و کلمه معنادار، به طور کلی، از آن جهت که بر یک چیز دلالت کند یا بر بیش از یک چیز، تقسیم می شود به:

لفظ مفرد


هر لفظی که فاقد حتی یکی از شرایط سه گانه لفظ مرکب باشد، لفظ مفرد محسوب می شود.

بنابراین لفظ مفرد، عبارت است از:

1- لفظی که اجزاء نداشته باشد.
مانند "و" «واو عطف) و " أ " «همزه استفهام به معنای آیا) و نیز مانند "ب" در جمله عربی "کتبت بالقلم" (با قلم نوشتم) که بر معنای فاعل این جمله دلالت دارد.

2- لفظی که معنایش، جزء نداشته باشد. (یعنی معنایش، معنایی بسیط و غیر مرکب باشد.)
مانند کلمه "خدا" که لفظش دارای اجزاء است.(همزه و لام و الف و هاء)؛ ولی معنای آن جزئی ندارد؛ چرا که خداوند، از چیزی ترکیب نشده و بسیط است.
و مانند لفظ "هستی" و "وحدت" که از معانی بسیط هستند.(یعنی معنای آن ها که همان مدلولشان است، جزئی ندارد.)

3- لفظی که جزء آن بر جزء معنایش دلالت نکند. یعنی جزء لفظ، در آن حال که جزء لفظ است، بر جزئی از از معنا دلالت ندارد.
مانند کلمه "حسن" و کلمه "انسان"؛ چرا که لفظ حسن دارای اجزاء است:(حاء و سین و نون) و معنی آن نیز از اجزاء تشکیل شده است:(حیوان ناطق با مشخصات معین از قبیل طول قد و شکل و قیافه و رنگ و اندام مخصوص)؛ ولی مثلا حاء دلالت بر طول قد یا رنگ او و یا سین دلالت بر ناطقیت او ندارد؛ به عبارت دیگر، جزء لفظ بر جزء معنی دلالت ندارد و به همین دلیل، کلمه "حسن"، لفظی مفرد است.

و نیز لفظ "عبدالله" (در صورتی که به عنوان اسم علم یا معرفه به کار رود.)
این اسم اگر چه از جهت لفظ و معنا مرکب است(دو شرط اول را دارد)؛ ولی چون در حالت علمیت است(به عنوان یک اسم علم و معرفه به کار می رود)، منظور از آن، عبد+الله؛ یعنی بنده خدا نیست؛ بلکه آن هم مانند سایر اعلام، بر یک ذات شخصی(نام کلی یک شخص) دلالت دارد.
به همین دلیل، جزء لفظ بر جزء معنا دلالت ندارد.(البته واضح است که اگر عبدالله به عنوان اسم علم استعمال نگردد و مراد از آن واقعا «بنده خدا » باشد، مرکب است، نه مفرد.)

بنابراین، نزد منطق دانان، مفرد عبات است از:
"لفظی که جزئی ندارد و اگر جزئی هم داشته باشد، آن جزء در آن حال که جزء لفظ است، بر قسمتی از معنای آن دلالت نمی کند.

در ادامه این مبحث نگاه کنید به:
و نیز بنگرید به:

منابع


  • منطق مظفر، جلد 1، صفحه 84-82
  • کلیات منطق صوری، صفحه 79 و 78


تعداد بازدید ها: 33742