قانونی که از طرف قانونگذار وضع میشود تا مردم را مکلف به انجام آن نماید ممکن است به سه روش مختلف انجام پذیرد، اولین روش قانون و تکلیف این است که قانونگذار و تکلیف دهنده منظور خود را از این قانون مشخص کند و وسیله و شرایط چگونگی انجام این قانون را نیز آماده سازد چون بدون وجود شرایط آماده، آن قانون و تکلیف قابل اجرا نخواهد بود. دومین صورت تکلیف آن است که تکلیف را مشخص کند و همه راههای تخلف از این تکلیف را نیز از بین ببرد بگونهای که دیگر امکان تخلف از تکلیف نباشد و فرد مکلف مجبور به اطاعت از تکلیف باشد و راه تخلف از آن نداشته باشد. مانند اینکه تکلیف کند دزدی، غیر قانونی است پس هر کسی دزدی کند در همان حال دزدی دستش لمس شود. سومین نوع تکلیف این است که تکلیف را مشخص کند و وسایل و شرایط انجام تکلیف را نیز فراهم نماید تا مکلف و شخص تکلیف شونده، را به اطاعت از آن تکلیف تشویق کند و و از انجام کاری برخلاف تکلیف، متنفر سازد البته باید طوری باشد که شخص مکلف با اختیار خود بر اساس منفعت یا ضرر کاری را انجام دهد یا ترک نماید که این کار همان لطف است. |
لطف؟
پس با توجه به مطالب بالا، لطف آن چیزی است که تکلیف شونده را به اطاعت و پیروی تشویق و نزدیک کند و از معصیت و گناه دور سازد البته به حد اجبار نرسد و شرط قدرت هم نباشد. در واقع در واقع لطف همان
ضمانت اجرایی قانون است. مثل اینکه خداوند نماز را برای انسانها تکلیف نموده است و بهشت را تشویقی برای خواندن نماز قرار داده و جهنم را برای نخواندن نماز، و همچنانکه میبینیم حالت اجباری نیز در کار نیست و فرموده اگر انجام دهی تشویق میشوی و اگر ندهی تنبیه، بنابراین حالا فرد مکلف خودش با اختیار خود یا بهشت را انتخاب میکند و نماز میخواند و یا جهنم را با اختیار خود انتخاب میکند و نمازش را نمیخواند.
مصادیق لطف
واجبات شرعی که عقل آنها را تشخیص میدهد.
به عنوان مثال عقل هر انسان سالم، کشتن فرزندنش را غیر مجاز میداند و میگوید که اینکار کار زشتی میباشد، وقتی شرع این کار را حرام نمود مردم در ترک این کار، انگیزه بیشتر و بهتری خواهند داشت.
حدود معاصی و گناهان
زیرا وقتی انسان بفهمد اگر گناه را مرتکب شود ، عذاب میبیند در انجام دادن آنها از خود اشتیاق نخواهد داشت مثلا وقتی کسی بفهمد که اگر زنا کند سنگسار میشود و یا اگر دزدی کند انگشتان وی قطع میگردد، احساس تنفر از انجام این کارها، وی را مانع انجامشان خواهد شد.
قرار دادن عقل در انسان
خداوند انسان را برای رساندن به
سعادت و کمال آفریده، باید راههایی برای راساندن انسان به سعادت و کمال نیز پیش روی وی بگذارد و در مرحله سوم باید در وی نیرویی قرار دهد تا انسان به کمک آن نیرو، مصلحت و ضررهای واقعی را بشناسد تا در پرتو آن به کمالش برسد که این نیروی درونی همان
عقل است که در واقع مهمترین مشخصه و مزیت انسان نسبت به سایر حیوانات میباشد.
بعثت پیامبران
یعنی خداوند متعال برای اینکه انسان را به
هدف آفرینش برساند باید یک سلسله تکالیفی برای وی مشخص کند و راه انجام دادن این تکلیف را نیز به وی نشان دهد و علاوه بر ان چون احتمال دارد این
راههای رسیدن به کمال در گذر زمان یا از خاطرهها فراموش گردد و یا تحریف شود باید از سر لطفش پیامبرانی را بفرستد تا مردم به راحتی راه کمال را بپیمایند.
پس آمدن پیامبران از طرف خداوند، لطفی است، زیرا مردم با راهنماییهای خود به اطاعت خدا نزدیک کرده و از انجام گناهان دور نگه میدارند. البته لازم به توضیح است که نیامدن پیامبران،
دلیل انحراف انسان نمیباشد. در عین حالی که انسانها را مجبور به اطاعت خداوند نیز نمیکنند و فقظ راه را از چاه مشخص میکنند.
انواع لطف
برخی از دانشمندان معتقدند که لطف سه نوع میباشد که به ترتیب زیر است:
- لطف فعل خداست و آن بر خدا واجب است.
- دوم اینکه فعل و کار مکلفان است و باید شخص مکلف این کار را انجام دهد مانند نصیحت بپذیرد.
آموزش و یادگیری قرآن و آموزش
علوم دینی و آنچه بر خدا واجب است اینکه اعمالی را بر وی تکلیف کند که شخص مکلف را بر اطاعت از او تشویق کند و اگر اعمالی که در رسیدن وی به اطاعت و قرب خداوند، نرساند، واجب نماید آن لطف نیست.
- و سوم اینکه لطف نه کار خداست و نه کار مکلف بلکه شخص سومی در کار است مانند استاد قرآن، مدرسه دینی و غیره منتها آنچه در اینها شرط هست این است که خداوند بداند که مثلا آموزش قرآن تحقق مییابد بوسیله مربی قرآن تا آموزش و یادگیری قرآن را واجب کند.
برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به
منابع
- علامه حلی، کشف المراد، ترجمه ابوالحسن شعرانی، انتشارات اسلامیه، فروردین 1376
- جمعی از نویسندگان، معراف اسلامی 1و2، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، چاپ دهم پائیز 1378
- جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی 1و2، انتشارات سمت، چاپ چهاردهم پائیز 1376