مقدمه
پهنه رسوبى – ساختارى کپهداغ شامل کوههاى هزار مسجد در شمال شرقی ایران است که در یک راستاى WNW تا ESE، از شرق دریاى خزر آغاز و پس از عبور از ترکمنستان و ایران، وارد خاک افغانستان میشود. در نتیجه، کپهداغ به عنوان یک میدان گازى بزرگ بین سه کشور ایران، ترکمنستان و افغانستان مشترک است. میدانهاى گازى بسیار عظیم خانگیران در ایران، دولتآباد – دونمز، شاتلیک، گازلى، بایران على و مهرى در ترکمنستان و گوگر در افغانستان، در این حوضه کشف شدهاند .
از نگاه جغرافیایى و کوهنگارى، کپهداغ بخشى از ادامة شرقی کوههاى البرز است، ولى ویژگیهاى زمینشناختى و ساختارى آن نسبت به نواحى مجاور متفاوت است .
مرز شمالى این پهنه با فلات توران، منطبق بر
گسل عشقآباد است که روند N 310 درجه دارد. در باره مرز جنوبى کپهداغ، دیدگاهها متفاوت است، ولى این مرز با رخنمونهاى ناپیوسته
منشورهاى برافزاینده تتیس کهن مشخص میشود که در شمال شرقی فریمان (سفیدسنگ) و جنوب غربی مشهد برونزد دارند.
ژئومورفولوژی
از نگاه ریختشناسى، کپهداغ منطقهاى کوهستانى است که
فازهاى آلپ پایانى در شکلگیرى سیماى امروزى آن نقش اساسى داشتهاند. ریختشناسى منطقه، جوان است و توپوگرافى ناحیه، رابطهاى مستقیم با ساختارهاى زمینشناسى دارد. به طور معمول،
تاقدیسها ارتفاعات، و
ناودیسها دشتهاى میانکوهى را میسازند و سازندهاى کربناتى مزدوران (ژوراسیک بالایى) و تیرگان (کرتاسه پایینى) واحدهاى سیما ساز منطقه هستند. دشتهاى سرخس، گرگان، مشهد – قوچان و شیروان – بجنورد از نواحى فروافتاده کپهداغاند.
ویژگیهای تکتونیکی-رسوبی
جدا از میدانهاى عظیم گازى، جاى گیرى پهنة کپهداغ در فصل مشترک دو ابرقارة اوراسیا و گندوانا سبب شده تا این پهنه مورد توجه خاص زمینشناسان باشد. گریسباخ (1881)، شرکت نفت امیرانین (1938)، کلاپ (1940)، گانسر (1951)،گُلدشمیت (1952)، پَرَن (1335)، انصارى (1340) و از 1341 به بعد افشار حرب، پژوهشگرانى هستند که به زمینشناسى کپهداغ پرداختهاند که از آن میان افشار حرب بیشترین سهم را دارد.
شرایط
رسوبگذارى و رخدادهاى زمینساختى حاکم بر پهنه کپهداغ شباهت به
پهنه زاگرس دارد که از آن جمله میتوان به زمان
چینخوردگى نهایى، روند عمومى
چینها، نبود تکاپوهاى
ماگمایى، یکسان بودن رژیمهاى فشارشى و 000 اشاره کرد.
موقعیت ساختارى کپهداغ
اگرچه در بسیارى از گزارشهاى زمینشناسى، کپهداغ را لبه جنوبى ورق توران و بخشى از ابرقاره اوراسیا دانستهاند، ولى در حال حاضر در بارة جایگاه این پهنه دو دیدگاه متفاوت زیر وجود دارد.
الف) نظریة اوراسیایى: بر پایه این نظریه که طرفداران فراوان دارد، در ناحیة آقدربند نهشتههاى
لیاس با دگرشیبى آشکار بر روى ردیفى از نهشتههاى آذرآوارى با ساخت پیچیده و به سن تریاس میانى – بالایى جاى دارند. ردیفهاى تریاس میانى – بالایى، خود بر روى ضخامت زیادى از آواریهاى سُرخرنگ نشستهاند که ظاهرى شبیه به مولاسهاى پرمین بالایى – تریاس زیرین فلات توران دارند و به طور دگرشیب، پیسنگ هرسینین را میپوشانند و با رخسارههاى کربناتى – سکوى دیگر نواحى ایران تفاوت دارند. بدینسان، این گروه از زمینشناسان، کپهداغ را بخشى از ابرقاره اوراسیا و
سنگهاى اولترامافیک ناحیه مشهد را بقایاى اقیانوسى میدانند که دو صفحه توران (اوراسیا) و ایران (گندوانا) را از یکدیگر جدا و به سوى شرق، در امتداد گسل هرات، تا هندوکش ادامه داشته است.
ب) نظریة گندوانایى: بر خلاف طرفداران نظریة اوراسیایى، افتخارنژاد (1370) سنگهاى پرکامبرین پسین – پالئوزوییک ناحیه رباط قرهبیل را همسان سنگ نهشتههاى همزمان در
ایران مرکزى و
البرز شرقی میداند و بر این باور است که سکوى اپى کاتانگایى پالئوزوییک صفحة ایران در سرتاسر و یا بخشى از کوههاى کپهداغ وجود دارد. در ضمن رخسارة سنگهاى
دونین و
کربنیفر پنجره فرسایشى آقدربند را همسان سازندهاى جیرود و مبارک البرز مرکزى میداند و بدینسان نتیجه میگیرد که پیسنگ پهنه کپهداغ متعلق به هرسینین توران (اوراسیا) نیست، بلکه دنبالهاى از پیسنگ آفریقا – عربستان است و لذا مرز میان سکوى ایران و پهنه هرسینین توران را در شمال کوههاى کپهداغ و در خارج از ایران میداند.
جدا از دو نظریة اوراسیایى و گندوانایى، وجود توربیدیتهاى دانه ریز،
رادیولاریت ،
چرت ، روانههاى بالشى و سنگهاى اولترامافیک شرق روستاى سفیدسنگ واقع در جنوب شرقی مشهد، به سن
پرمین پسین و گاهى پرمین میانى، نشان میدهد که در اواخر کربنیفر و اوایل پرمین، در بخش شمال خاورى ایران، یک کافت درون قارهاى به وجود آمده و دست کم از آن زمان به بعد، کپهداغ به عنوان یک حوضه رسوبى مستقل، شرایط رسوبى و زمینساختى ناهمسانى با ایران مرکزى و البرز خاورى داشته است.
مقالات مرتبط با عنوان: