1- وقتی که عمر بن عبدالعزیز
فدک را به
امام باقر علیه السلام باز گرداند، اعلام کرد که:«ای مردم! من فدک را به اولاد
رسول الله و
امیرالمؤمنین برگرداندم.»
عده ای از بزرگان اهل
شام (سوریه) و قبیله
قریش نزد عمر بن عبدالعزیز رفتند و اعتراض کردند که:« تو با این کار موجب طعن بر
عمر و
ابوبکر شدی و کار آنها را زشت شمردی.»
عمربن عبدالعزیز در جواب آنها گفت:« همه ی ما میدانیم که
فاطمه علیهاسلام ادعا کرد که فدک مال او و در دست اوست، و او هرگز به رسول خدا دورغ نمی بست. او هر چه ادعا کند، دلیل و بیّنه ای لازم ندارد، چرا که بانوی زنان اهل
بهشت است. من نیز امروز میراث او را به فرزندانش رد کردم تا بدین وسیله به رسول خدا تقرّب جسته باشم و فاطمه و
حسن و
حسین در روز قیامت، مرا
شفاعت کنند. اگر من به جای ابوبکر بودم ادعای فاطمه را می پذیرفتم و فدک را به او باز میگرداندم.»
2- عمر بن عبدالعزیز به والی
مدینه، ابوبکر بن محمد، نوشت که فدک را به اولاد فاطمه علیها سلام رد کند. ابوبکر بن محمد در جواب عمر بن عبدالعزیز نامه ای اعتراض آمیز نوشت. عمر بن عبدالعزیز به والی مدینه نوشت:« اگر من به تو امر کنم، گوسفندی ذبح کن، می پرسی چاق باشد یا لاغر، شاخدار باشد یا بی شاخ؟ یا اگر گفتم گاوی ذبح کن، مانند بنی اسرائیل می پرسی چه رنگی باشد؟ به محض اینکه نامه من به دست تو رسید، فدک را در بین فرزندان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب که از نسل فاطمه علیهاسلام هستند، تقسیم کن.»
3- و در جایی دیگر به مخالفین پسدادن فدک گفت:« اولاً من می خواستم رضایت فاطمه را جلب کنم، چرا که رسول خدا فرموده:« رضایت فاطمه رضایت من است.» ثانیاً وقتی فدک به
مروان رسید، مروان آن را به پدر من عبدالعزیز بخشید. بعد از پدرم، من و برادرانم در فدک شریک بودیم. من از آنها خواستم سهمشان را به من بفروشند. بعضی از آنها فروختند و بعضی بخشیدند. و بدین ترتیب تمام فدک ملک من شد. اکنون خواستم آن را برگردانم و به فرزاندان فاطمه به بخشم. چه اشکالی دارد؟»
منابع:
بحار الانوار، ج 29، ص 208.
بحار الانوار، ج 29، ص 212.
مراجعه شود به:
جایگاه عمر بن عبدالعزیز در محکمه وجدان