تعارض دستور صریح قرآن و دستور صریح عقل


مبادي استنباط احكام چهار چيز است: كتاب (قرآن)، سنت (قول و عمل پيغمبر و يا ائمه اطهار كه آن هم باز از سنت پيغمبر كشف مي‌كند)، اجماع (اگر در جايي از كتاب و سنت چيزي نبود، ما به دليل اجماع كشف مي كنيم) و عقل.
بسيار عجيب به نظر مي رسد كه در ديني در مبادي استنباط، عقل را در رديف كتاب آسماني قرار مي‌دهند، بگويند اين مبادي چهار چيز است و يكي از آنها عقل است. اين اولاً متضمن اين مطلب است كه آن دين به تضادي ميان عقل و كتاب آسماني و سنت معتقد نيست و اگر معتقد به اين تضاد بود، محال بود كه آن را در عرض اين قرار بدهد، بلكه آن طوري رفتار مي‌كرد كه در بعضي اديان ديگر هست كه مي‌گويند: «دين فوق عقل است و عقل حق مداخله در مسائل ديني را ندارد» يا از آنجا كه تضادي ميان عقل و آنچه كه خود دارند احساس مي‌كنند، ناچار مي گويند عقل حق مداخله ندارد.
اينكه فقه اسلامي عقل را به عنوان يك مبدأ براي استنباط مي‌شناسد، چيزي است كه راه را بازكرده است. چگونه راه را باز مي كند؟ ريشه‌اش اين است مي‌گويند: «احكام اسلامي احكامي است زميني يعني مربوط به مصالح بشريت. بنابراين اگر مسئله‌اي در قرآن يا سنت نباشد به حكم عقل فوراً حكم شرع را كشف كرده و مصلحت يا مفسده آن تعيين مي‌گردد و فتوا داده مي شود.
عقل خودش يك حجت است، خداوند دو حجت دارد: حجت ظاهري و حجت باطني حجت ظاهري، پيغمبران‌اند كه عقل خارجي هستند و حجت باطني عقل است كه پيغمبر دروني است و همين براي ما كافي است. اين همان چيزي است كه خود اسلام گفته است. هيچ تعارضي بين قرآن و عقل وجود ندارد و ممكن است مسئله‌اي پيدا شود كه كتاب و سنت چيزي گفته باشد و عقل ضد آنرا بگويد اما اين ظاهر است و ظاهر قرآن غيراز نص قرآن و باطن قرآن و روايات دارد. و با عقل هيچگاه نبايد در احكام ظن و گمان داشت بلكه بايد به حكم قطعي آن رسيده باشيد. براي همين يك قاعده كلي وجود دارد كه گفته‌اند: «كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس» يعني هر چه عقل حكم كند شرع هم همان است يا بر عسك هر چه شرع حكم كند عقل هم همان را حكم مي كند.


تعداد بازدید ها: 9743