تز استعماری جدایی دین از سیاست
|
|
گاهی وسوسه می کنند که احکام اسلام ناقص است، مثلا آیین دادرسی و قوانین قضائی آن چنانکه باید باشد، نیست. بدنبال این وسوسه و تبلیغ، عمال انگلیس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازی می گیرند و مردم را نیز طبق شواهدی و اسنادی که در دست است فریب می دهند و از ماهیت جنایت سیاسی خود غافل می سازند. وقتی که می خواستند در اوائل مشروطه قانون بنویسند و قانون اساسی را تدوین کنند، مجموعه حقوقی بلژیکی ها را از سفارت بلژیک قرض کردند و چند نفری - که من اینجا نمی خواهم اسم ببرم - قانون اساسی را از روی آن نوشتند و نقائص آن را از مجموعه های حقوقی فرانسه و انگلیس به اصطلاح ترمیم نمودند، و برای گول زدن ملت بعضی از احکام اسلام را ضمیمه کردند. اساس قوانین را از آنها اقتباس کردند و به خورد ملت ما دادند.
این مواد قانون اساسی و متمم آن که مربوط به سلطنت و ولایتعهدی و امثال آن است، کجا از اسلام است؟ اینها همه ضد اسلامی است، ناقض طرز حکومت و احکام اسلام است. سلطنت و ولایتعهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقی و مصر و یمن برانداخته است.
رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - در مکاتیب مبارکش که به امپراطور روم شرقی (هراکلیوس) و شاهنشاه ایران نوشته، آنها را دعوت کرده که از طرز حکومت شاهنشاهی و امپراطوری دست بردارند، از اینکه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود کنند، دست بردارند، و بگذارند مردم خدای یگانه و بی شریک را که سلطان حقیقی است بپرستند.
سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سید الشهدا - علیه السلام - برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد، قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد. اینها از اسلام نیست. اسلام، سلطنت و ولایتعهدی ندارد.
اگر نقص به این معنی باشد اسلام ناقص است، چنانکه اسلام برای رباخواری و بانکداری توام با رباخواری، و برای پیاله فروشی و فحشا هم قانون و مقررات ندارد، چون اساس اینها را حرام کرده است. این هیئت های حاکمه دست نشانده استعمار که می خواهند در بلاد اسلامی چنین کارهائی را رواج بدهند، البته اسلام را ناقص می بینند و مجبورند برای این کارها قانونش را از انگلیس و فرانسه و بلژیک و اخیرا از آمریکا وارد کنند. اینکه اسلام مقرراتی را برای سر و صورت دادن به این کارهای ناروا ندارد، از کمالات اسلام است، از افتخارات اسلام است.
توطئه ای که دولت استعماری انگلیس در آغاز مشروطه کرد، به دو منظور بود: یکی که در همان موقع فاش شد این بود که نفوذ روسیه تزاری را در ایران از بین ببرد و دیگری همینکه با آوردن قوانین غربی، احکام اسلام را از میدان عمل و اجرا خارج کند. (8)
این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. این را بی دینها می گویند. (9)
اینها نقشه هائی است که دامنه اش حتی به حوزه های دینی و علمی رسیده است، به طوری که اگر کسی بخواهد راجع به حکومت اسلام و وضع حکومت اسلام صحبتی بکند، باید با تقیه صحبت کند و با مخالفت استعمار زدگان روبرو شود، چنانچه پس از نشر چاپ اول این کتاب، عمال سفارت (سفارت رژیم شاه در عراق) به پا خاسته و حرکات مذبوحانه ای کردند و خود را بیش از پیش رسوا نمودند. (10)
دستهای اجانب برای اینکه مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف کنند، وسوسه کرده اند که اسلام چیزی ندارد، اسلام پاره ای احکام حیض و نفاس است، آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند.
حق هم همین است. آخوندهائی که اصلا به فکر معرفی نظریات و نظامات و جهان بینی اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کاری می کنند که آنها می گویند و سایر کتابهای (فصول) اسلام را فراموش کرده اند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند، مگر خارجی ها تنها مقصرند؟ (11)
البته در اذهان بسیاری، بلکه اکثری، بیشتر از مردم، بیشتری از اهل علم بیشتری از مقدسین این است که اسلام به سیاست چه کار دارد، اسلام و سیاست جداست از هم. همین چیزی که حکومت ها نمی گذارند، همین که از اول القاء کرده اند این اجانب در اذهان ما و حکومت ها در اذهان ما که - اسلام به سیاست - آخوند چه کار دارد به سیاست. فلان آخوند را وقتی عیبش را می گیرند می گویند: آخوند سیاسی است، اسلام می گویند از سیاست کنار است، دین علیحده است، سیاست علیحده است اینها اسلام را نشناخته اند، اسلامی که حکومتش تشکیل شد در زمان رسول الله و باقی ماند این حکومت به عدل یا به غیر عدل و در زمان حضرت امیر باز حکومت عادله اسلامی بود، یک حکومتی بود با سیاست، با همه جهاتی که بود. مگر سیاست چی است؟ ! روابط ما بین حاکم، و ملت، روابط ما بین حاکم با سایر حکومت ها، عرض می کنم که - جلوگیری از مفاسدی که هست، همه اینها سیاست است. احکام سیاسی اسلام بیشتر از احکام عبادی آن هست. کتاب هائی که اسلام در سیاست دارد بیشتر از کتاب هائی است که در عبادت دارد، این غلط را در ذهن ما جای گیر کرده اند و حتی حال باورشان آمده است آقایان به اینکه اسلام با سیاست جداست، یک احکام عبادی است ما بین خود و خدا، بروید توی مسجدتان و هر چه می خواهید دعا کنید، هر چه می خواهید قرآن بخوانید ما هم با شما کاری نداریم. اما این اسلام نیست، اسلام در مقابل ظلمه ایستاده است، حکم به قتال داده است، حکم به کشتن داده است، در مقابل کفار و در مقابل متجاسرین و کسانی که چیز هستند احکام دارد، اینهمه احکام در اسلام نسبت به اینها هست، اینهمه احکام حکم به قتال و حکم به جهاد و حکم به اینها هست، اسلام از سیاست دور است؟ ! اسلام فقط این مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟ ! این نیست، این احکام را دارد و باید این احکام هم اجراء بشود. (12)
حالا چند صد سال است که تبلیغ کردند به طوری که ما، خود آخوندها هم باور کرده اند، خود آخوندها هم باور کرده اند «ما را چه به سیاست » این «ما را چه به سیاست » معنایش این است که اسلام را اصلا کنار بگذارید، اسلام کنار گذاشته بشود، اسلام در این حجره های ما، در آنجا دفن بشود، در این کتاب های ما دفن بشود اسلام.
اینها از خدا می خواهند که اسلام از سیاست جدا باشد، دین از سیاست جدا باشد، این یک چیزی است که از اول سیاسیون انداختند تو دست و دهان مردم به طوری که الان ما هم که اینجا هستیم باورمان آمده است که آقا ما چکار داریم به سیاست، سیاست را بگذار برای اهلش، ما مسائل دین می گوئیم. (13)
انحرافی که پیدا شده است - علاوه بر همه انحرافاتی که - همین انحراف است که ما باور کردیم که سیاست به ما چه ربطی دارد. غدیر آمده است که بفهماند که سیاست به همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلوة کند، اقامه صوم کند، اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند و راه را باز بگذارد برای این که صاحب افکار یعنی آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمی و با آرامش ارائه بدهند. بنابراین این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در این جا می گویند آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر; این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنا نیست، مجری این مسائل دیگر است. این انحرافات خیلی زیاد است، نمی شود همه اش را احصاء کرد. (14)
علما نقش شان این است که هدایت کنند و مردم را راه ببرند و کوشش شده بود به اینکه علماء را منعزل کنند از ملت، یعنی دین را از سیاست جدا کنند، دین را بگذارند کنار، سیاست را بگذارند کنار. اسلام دین سیاست است اصلش، اسلام را شما مطالعه دارید در آن، اسلام یک دینی است که احکام عبادیش هم سیاسی است این جمعه، این خطبه های جمعه، آن عید، آن خطبه های عید، این جماعت، اجتماع، این مکه، این مشعر، این منی، این عرفات، همه اش یک مسائل سیاسی است، با اینکه عبادتند، در عبادتش هم سیاست است، سیاستش هم عبادت است، اینها جدا می کردند اسلام را و دین را از سیاست می گفتند که امپراطور سر جای امپراطوری است، آخوند هم برود در مسجد، آخوند چکار دارد به اینکه رضاخان مردم را چه می کند و چه می کند، آخوند برود نمازش را بخواند و برود آخوند چکار دارد که نفت را دارند می برند، آخوند چکار دارد که قراردادهای کمرشکن برای یک مملکتی حاصل می شود، آخوند برود عبایش را سرش بکشد، توی مسجد نمازش را بخواند هر چه هم دلش می خواهد دعا بخواند، کی با او مخالف است، هر که هر چی دلش می خواهد دعا بخواند هیچ کس با او مخالف نیست، من احتمال نمی دهم که حضرت مسیح به این جور باشد که حالا درستش کردند، مگر امکان دارد که حضرت مسیح تعلیمش این داده که ظلم قبول کنی، صورتت را اینطور بگیری وقتی می زنند، آن طرف می گیری، این تعلیم خدا نیست، این تعلیم مسیح نیست، حضرت مسیح مبرای از این است، حضرت مسیح با زور مخالف است، حضرت مسیح مبعوث شدند، اینها برای اینکه رفع کنند این ظلم ها را برای اینکه چه بکنند منتها - به - مبتلا شده است، به یک دستگاه هائی که بد معرفی می کند از او، اسلام هم همین ابتلاء را پیدا کرده بود، لکن در هر عصری یک علمائی بودند که نمی گذاشتند اینطور بشود حالا یک قدری توسعه پیدا کرده است زمان فرق کرده و افکار مردم فرق کرده و این چیزها هم فرق کرده. (15)
اسلام همه چیز است. - اسلام را - یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم، چنان که مذهب مسیح را هم مسخ کردند. مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هرگز نمی شود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید، ظلمه را بگذارید به کار خودشان، این نمی شود، نبی نمی تواند اینطور باشد، مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین مسخ کردند. اسلام را به صورت دیگر نشان دادند و این از کیدهائی بود که با نقشه ها پیاده شده است و ما خودمان هم باور کردیم آخوند به سیاست چه؟ این حرف، حرف استعمار است. آخوند را به سیاست چه؟ «ساسة العباد» در دعای جامعه، زیارت جامعه است «ساسة العباد» چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به سیاست نه؟ !
حضرت امیر یک مملکت را اداره می کرد، سیاستمدار یک مملکت بود، آنوقت آخوند را به سیاست چه؟ ! این مطلبی بود که مستعمر برای اینکه آخوند را جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او، آخوند هم باورش آمد. خود آخوند با ما مبارزه می کند که شما چکار دارید به سیاست! این آخوند سیاسی است. این چیزی بوده است که ما را عقب کرد، به عقب راند. آخوند، نمونه اسلام است. (16)
پینوشتها:
9. کتاب ولایت فقیه - صفحه 19 و 18.
10. کتاب ولایت فقیه - صفحه 15.
11. کتاب ولایت فقیه - صفحه 10.
12. صحیفه نور - جلد 1- صفحه 240 و 239- 6/7/56.
13. صحیفه نور - جلد 2- صفحه 27- 29/11/56.
14. صحیفه نور - جلد 20- صفحه 30 و 29- 2/6/65.
15. صحیفه نور - جلد 11- صفحه 133 و 132- 8/10/58.
16. صحیفه نور - جلد 5- صفحه 168 و 167- 16/12/57.
تعداد بازدید ها: 7539