اندوه فاطمه علیهاسلام در رحلت پدر


img/daneshnameh_up/2/24/prophet.jpg


ورقه بن عبدالله می‏گوید:
در مراسم حج، فضه ، خادمه حضرت زهرا را دیدم.
گفتم:« بگو ببینم فاطمه زهرا علیهاسلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش چه کرد؟»
اشک در چشمان فضه حلقه زد و فرمود:« آه که دل غمزده‏ام را به هیجان آوردی و آتش خفته قلبم را برافروختی. بشنو تا برایت بگویم آنچه را که خودم شاهد بوده‏ام:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رحلت فرمود، همه نزدیکان و اصحاب صدا به ناله و عزا و گریه بلند کردند ولی بانوی من، فاطمه علیهاسلام، گریه‏اش شدیدتر و حزن و اندوهش بیشتر بود. تا هفت روز دست از گریه‏ برنداشت و هر روز بی‌تاب تر می‌شد. روز هشتم کاسه صبرش لبریز شد و طاقتش از دست رفت. فریاد‏کنان و ضجه‏زنان به کوچه آمد. ناگهان همه ی مردان و زنان و کودکان به کوچه ریختند و با گریه فاطمه همراه شدند.
صدای فاطمه در آسمان غمناک مدینه طنین انداخت و زنگ صدای رسول خدا را به یاد آورد؛ گویی رسول خدا از قبر بیرون آمده بود. فاطمه گریه و ناله سر داده بود و پدر را صدا می‏زد که:« آه پدر جان! ای محمد! ای یار بیوه‏زنان و یتیمان! دختر مصیبت‏زده‏ات تنهاست.»
فاطمه با چشمان اشک‌آلود کنار قبر مبارک پدرش رفت و آن‌قدر گریه کرد تا از هوش رفت. زنان بر صورتش آب زدند تا به هوش آمد؛ اما ناله و گریه‌ی او ادامه داشت.
او با پدرش چنین می‏گفت:« پدر جان! بعد از تو من تنها شدم. رحلت تو پشت مرا شکست و شادی‌ام را به غم و اندوه تبدیل کرد. پدر مهربانم! بعد از تو دیگر مونسی ندارم و کسی اشک از چشمان من پاک نمی‏کند. از دنیا خسته شده‏ام. روزهای دنیا بدون نور وجود تو تاریک است. ای پدر تا تو را ملاقات کنم، تاسف و اندوه من بر طرف نخواهد شد. ما بعد از تو ناتوان شدیم و مردم از ما روگردان شدند. دیگر کجا خواب بر چشمان ما غلبه خواهد کرد؟ در عجبم که چرا کوه‌ها فرو نمی‏ریزند و دریاها خشک نمی‏شوند و زمین با زلزله‌ای نابود نمی‏گردد. آه که به وحشت افتاده‏ام. محرابت از مناجات تو خالی گشته. اینک برادر و حبیبت علی علیه السلام را ببین که چگونه در ماتم تو عزادار است. گریه امان‌مان نمی‏دهد و حزن و اندوه از ما دست برنمی‏دارد.»

منابع: بحار الانوار، ج 43، ص 174، ح 15.

مراجعه شود به:
گریه فاطمه علیهاسلام در سوگ پیامبر اکرم


تعداد بازدید ها: 7255