تاریخچه ی:
هشام بن عبدالملک
تفاوت با نگارش: 2
- | 1- هشام بن عبدالملک گرچه در ((شام«سوریه»|شام)) می زیست ولی به هر وسیله ممکن ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|حضرت باقر علیه السلام)) را آزار می داد، لذا حضرت فرمود: « هر کس بر هشام قیام کند، هشام او را خواهد کشت و سلطنت او بیست سال طول می کشد.» اصحاب خیلی ناراحت شدند، حضرت فرمود: « چرا اینقدر ناراحتید؟ وقتی که خدای عزوجل اراده کند سلطانی را هلاک گرداند، حرکت افلاک را سرعت می دهد و روزگارش به سرعت تمام و زائل می گردد.» |
+ | هشام بن عبدالملک گرچه در ((شام «سوریه»|شام)) می زیست ولی به هر وسیله ممکن ((حضرت امام محمد باقر علیه السلام|حضرت باقر علیه السلام)) را آزار می داد. |
- | بی ا ااب این ن امام اقر علیه الام را به ((ید بن علی فرزند امام چهام علیه السلام|زید بن علی بن الحسین)) گفتند زید که قصد قیام ر هشام داشت، از این سخن هراسی ر دل نف، چون آماده شهادت بود گفت: « من دیدم در نزد هشام به ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)) دشنام دادند و او چیزی نگفت و اهر کراه نکرد و تغییری در خود نداد، پس به خدا قسم اگر هیچ یاوری نداشته باشم، و تنها خود و پسرم بمانم، بر او رج می کنم و با او به جنگ مسلحانه می پردازم. » |
+ | 1-روزی امام فرمود: ~~green:« هر کس ب هام قیام کند، هشام و را وهد کشت. سلطنت هشام بیست سال طول می کشد.» اصحاب ناراحت ند. امام فمود:« چرا اینقدر ناراحتید؟ وقتی که خدای عزوجل اراده کند سلطانی را هلاک گردان، حرکت زمان و افلاک را سرعت می دهد و روزگارش به رعت سر میآید.» ~~ />بعضی از اصحاب این سخن امام باقر علیه اسلام را به ((زید فرزند امام سجا علیه السلام|زید بن علی بن الحسین)) گفتند. ما زید که قصد قیام لیه هشام را داشت، از این سخن هراسی ه دل راه ن، چون آماده شهادت بود. و گفت:« من دیدم در نزد هشام به ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)) دشنام دادند و او چیزی نگفت و ارای نکرد. به خدا قسم اگر هیچ یاوری نداشته باشم، و تنها خود و پسرم بمانم، باز هم بر او قی می کنم و با او به جنگ میپردازم.» |
- | 2- هشام تا می توانست به امام باقر علیه السلام اهانت کرد، روزی به زید گفت: « این برادرت بقر چه کرد؟» (به جای باقر، گفت بقر که به معنای گاو است.) زید گفت: « رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را باقرالعلوم یعنی شکافنده و روشن کننده علوم نامیده و تو او را چنین اهانت می کنی ؟!» و سپس اشعاری را در مدح برادرش امام باقر علیه السلام سرود، به این مضمون که او امام و منجی و پناه من است. |
+ | 2- هشام تا میتوانست به امام باقر علیه السلام اهانت میکرد. />روزی به زید گفت:« این برادرت، بقر، چه کرد؟» (به جای باقر، گفت بقر که به معنای گاو است.) زید گفت: « رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را باقرالعلوم، یعنی شکافنده و روشن کننده علوم نامیده، و تو او را چنین اهانت می کنی؟!» />سپس اشعاری در مدح برادرش امام باقر علیه السلام سرود، به این مضمون که «او امام و منجی و پناه من است.» |
- | 3- وقتی هشام حضرت باقر علیه السلام را از ((مدینه)) به شام احضار کرد قبل از ورود ت به اهل مجلس خود گفت: « من محمد بن الباقر را توبیخ می کنم، وتی ساکت شدم شما هم شروع کنید به توبیخ کردن او. » |
+ | 3- وقتی هشام حضرت باقر علیه السلام را از ((مدینه)) به شام احضار کرد، قبل از ورود مم به اهل مجلس خود گفت:« من محمد بن الباقر را توبیخ می کنم. وق ساکت شدم شما هم شروع کید به توبیخ کردن او. » امام بعد از ورود به مجلس، با یک جمله به همگی سلام کرد و اعتنای مخصوصی به هشام نفرمود. سپس بدون اجازه هشام نشست. هشام بسیار عصبانی شد و گفت:« ای محمد بن باقر! همیشه مردی از شما ((اهل بیت)) وحدت مسلمین را از بین می برد و مردم را به خود دعوت می کند و از روی سفاهت و جهل، خود را امام مردم می داند.» او هر چه توانست به امام جسارت کرد. سایرین هم یکی پس از دیگری شروع کردند به توهین و جسارت. آن گاه امام برخاست و فرمود:« ای مردم! کجا می روید، یا شما را کجا می برند؟! خداوند اولین و آخرین را توسط ما هدایت فرموده است. اگر امروز شما پادشاهید، ما هم در فردا - روز قیام ((حضرت امام مهدی ارواحنا له الفداء|حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه)) - پادشاه خواهیم بود و بعد از ما پادشاهی به دیگری نمی رسد، چون ما اهل عاقبت خیریم، و خداوند میفرماید:« و عاقبت نیکو مخصوص متقین و پرهیزکاران است.» هشام دستور داد امام را حبس کردند ولی امام در زندان چنان رفتاری کرد که همه زندانیان شیفته او شدند و به امامت او ایمان آوردند. |
- | وقی وار شدند با یک مله ه همگی سلام ک و لام مخصوصی که ر خلت هشام دلالت کند از حضرت صادر ش. س ضرت بدون اجه هشام شستند هشام از ای دو امر بسیار عصبای شد و گف: ای ممد ب اقر! یشه م ا شا ((اهل بت)) وت سلمی ا ا ی می د و ردم را به خود دو ی نمی از ری فاهت و جل، خود را ام مردم ی ند. » |
+ | 4- روی هم اری ه مام لیه لام کرد :« بو جف که میگیند ((بی امی)) را ی کشد تویی امم فرمود:« ر عی م، االعباس ت.» />رسید:« ه موق اف می فد؟» />رمود:« چند ی ی ماه و چدان ر ی.» |
- | هشام هر چه توانست به حضرت جسارت کرد. سپس سایرین هم یکی پس از دیگری شروع کردند به توهین و جسارت، وقتی همه عقده ها گشوده شد، حضرت برخاستند و فرمودند: « ای مردم کجا می روید و یا شما را کجا می برند؟» خداوند همه اولین را به ما هدایت فرمود و شما که آخرین مردم تا این زمان هستید را به وسیله ما هدایت کرد. اگر شما امروز پادشاهید، ما هم در فردا - روز قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه - پادشاه خواهیم بود که دیگر بعد از ما پادشاهی به دیگران نمی رسد، چون ماییم اهل عاقبت خیر و خداوند میفرماید: « و عاقبت نیکو مخصوص متقین و پرهیزکاران است.» هشام دستور داد حضرت را به حبس انداختند ولی حضرت در زندان چنان رفتاری کرد که همه زندانیان شیفته او شدند و به امامت او میل کردند. . .
4- روزی هشام جسارتی به امام باقر علیه السلام کرد و گفت: « ابو جعفر که ((بنی امیه)) را می کشد تویی؟» حضرت فرمودند: « پسر عموی ما ابوالعباس است.» پرسید: « چه موقع اتفاق می افتد؟» حضرت فرمود: « چند سالی بیش نمانده و خیلی دور نیست. . . »
5- عروه بن موسی گفت : « روزی ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام صادق علیه السلام)) فرمود: « الان چشم هشام را در قبر از حدقه بیرون آوردند.» پرسیدم: « کی مرد؟» فرمود: « امروز سه روز از مرگش می گذرد.» و خبر مرگ هشام بعداً به ما رسید و دیدیم همان روز بود که امام صادق علیه السلام فرموده بود. |
+ | 5- عروه بن موسی گفت: روزی ((حضرت امام جعفر صادق علیه السلام|امام صادق علیه السلام)) فرمود:« الان چشم هشام را در قبر از حدقه بیرون آوردند.» پرسیدم: « کی مرد؟» فرمود:« امروز سه روز از مرگش می گذرد.» و خبر مرگ هشام بعداً به ما رسید و دیدیم همان روز بود که امام صادق علیه السلام فرموده بود. |
| منابع: | | منابع: |
| بحارالانوار، ج 46، صفحات 281 و 296 و 264 و 262. | | بحارالانوار، ج 46، صفحات 281 و 296 و 264 و 262. |
| بحارالانوار، ج 47، ص 150. | | بحارالانوار، ج 47، ص 150. |