پدرش
عمر بن خطاب ، خلیفه دوم بود و مادرش زینب نام داشت. کنیه او ابو عبدالرحمن بوده است. عبدالله بن عمر در سال آغازین بعثت و یا اندکی پیش از آن در
مکه به دنیا آمد. هنگامی که همراه دیگر مهاجران از مکه به
مدینه رفت. سن چندانی نداشت و از این رو اجازه حضور در جنگ ها را نمی یافت و برای نخستین بار در
جنگ خندق حاضر شد و پس از آن نیز در
نبرد موته و برخی از جنگ های دوران خلفا مانند
یرموک و فتح
آفریقا، شرکت کرد.
عبدالله بن عمر علاقه بسیاری به آثار جا مانده از رسول خدا نشان می داد و خود را ملزم کرده بود که به هر جایی که
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته، سری بزند و در هر جایی که آن حضرت نماز خوانده، نمازی بخواند.
اهل سنت وی را از بزرگان اهل حدیث شمرده اند و در مسائل فقهی به سخنان او استناد می کنند و وی را مردی عابد و زاهد دانسته اند. با این همه وی نام نیکی از خود بر جای نهاده است؛ وی به سنت پدرش بیش از سنت رسول خدا اهمیت می داد و بیش تر زاهدنمایی می کرد تا زهدورزی.
هنگامی که
حضرت علی علیه السلام به خلافت رسید، عبدالله بن عمر یکی از معدود کسانی بود که با آن حضرت بیعت نکرد و آن را فتنه نامید و پس از آن نیز از یاری آن حضرت در
جمل و
صفین و
نهروان خود داری کرد؛ هر چند گفته اند بعدها از این مسأله پشیمان شد.
در نادانی عبدالله بن عمر همین بس که وی حاضر به بیعت با حضرت علی علیه السلام نشد، ولی با
معاویه بیعت کرد و نیز هنگامی که
حجاج بن یوسف از طرف
عبدالملک بن مروان به مکه رفت، عبدالله بن عمر شبانه به منزل وی رفت و گفت:از رسول خدا شنیده ام که هر کسی در حالی بمیرد که امامی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است. پس دستت را دراز کن تا با تو برای عبدالملک بیعت کنم.
حجاج نیز که می دانست او از ترس جانش چنین می گوید، وی را احمق خطاب کرد و برای تحقیر او پای خود را از زیر لحاف بیرون آورد و گفت: چون دستم بند است، با پایم بیعت کن! عبدالله بن عمر مدتی پس از این ماجرا به دستور حجاج به قتل رسید.
مرگ وی در سال 73 هجری و به سن 86 سالگی بوده است.
وقتی مرگش فرا رسید، گفت: بر هیچ چیز دنیا تأسف نمیخورم مگر بر این که با فئه باغیه (معاویه و اهل شام) نجنگیدم و علی را در این امر یاری نکردم.»
وی را در محلی نزدیک
مکه دفن کردند.