- | پس از شهادت امام حسین علیه السلام ((شمر)) با گروهی از پیاده نظام به خیمه علی بن الحسین علیه السلام آمدند و آن حضرت بر فراش خود خوابیده بود و به شدت بیمار بود.
همراهان شمر به او گفتند: این بیمار را به قتل نمی رسانی ؟
((مید بن مسلم ))می گوید: من گفتم: سبحان الله: آیا نوجوانان (1)
هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری او را بس است، پس من صرار نمودم تا این که آنها را از کشتن او باز داشتم (2)
شمر گفت: ((ابن زیاد ))مرا امر کرده است که فرزندان حسین را به قتل برسانم ولی ((عمر بن سعد|عمر بن سعد ))در جلوگیری از کشتن او مبالغه کرد؛ خصوصاً چون ((زینب)) دختر امیرالمؤمنین از قصد شمر مطلع شد آمد وگفت: او هرگز کشته نشود تا من کشته نشوم، آن گاه دست از او کشیدند. (3)
پس آن بی رحمان پوستی را که در زیر بدن ضرت بود کشیدند و بردند و ضرت را بر روی در افکندند. (4) |
+ | شمر گفت: ((بیدالله بن یاد|ابن زیاد)) مرا امر کرده است که فرزندان حسین را به قتل برسانم ولی ((عمر بن سعد|عمر بن سعد)) در جلوگیری از کشتن او مبالغه کرد؛ خصوصاً چون ((حضرت زینب علیهاسلام|زینب)) دختر ((حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین)) از قصد شمر مطلع شد آمد و گفت: او هرگز کشته نشود تا من کشته نشوم، آن گاه دست از او کشیدند. پس آن بی رحم ها پوستی را که در زیر بدن م بود کشیدند و بردند و م را بر روی در افکندند. |
| 1ـ گرچه امام سجاد علیه السلام در آن هنگام 23 ساله بود، ولی این تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام بوده است چه آن که از مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشند. | | 1ـ گرچه امام سجاد علیه السلام در آن هنگام 23 ساله بود، ولی این تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام بوده است چه آن که از مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشند. |