حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از پدرانشان نقل میکنند که وقتی
مامون،
حضرت رضا علیه السلام را
ولیعهد خود قرار داد، مدتی باران نبارید. بعضی از اطرافیان بد اندیش سخنان ناروایی را آغاز کردند و گفتند: « ببیند از وقتی که علی بن موسی به سوی ما آمده و ولیعهد شده دیگر آسمان هم بر ما نمیبارد.» این حرف به گوش مأمون رسید و بر او گران آمد.
لذا از حضرت خواست تا برای آمدن باران دعا کنند. حضرت قبول کردند و آن روز جمعه بود و فرمودند روز دوشنبه دعا میکنم زیرا دیشب
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم و
امیرالمؤمنین هم با آن حضرت بود که فرمود: « منتظر روز دوشنبه باش و به صحرا برو و برای مردم از خداوند عزوجل طلب باران کن و از آنچه نمیدانند آنها را باخبر ساز تا فضل و مقام تو را دریابند.» روز دوشنبه حضرت به طرف صحرا خارج شدند و عده زیادی آمدند.
حضرت بالای منبر رفتند حمد و ثنای الهی بجای آوردند و عرضه داشتند: « بار خدایا این تویی که حق ما
اهل بیت را بزرگ داشته ای.
این مردم همانطور که امر کرده ای به ما دست توسّل دراز کرده اند و فضل و رحمت تو را آرزو میکنند و منتظر احسان و نعمت تو هستند، خداوندا آنها را سیراب کن از بارانی نافع و مفید که هیچ ضرری در بر نداشته باشد و آن را بعد از رفتن از صحرا و رسیدنشان به خانه هایشان قرار بده!»
امام عسگری (علیه السلام) می فرماید: « قسم به آن خدایی که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به رسالت مبعوث فرمود، بادها در فضا وزیدن گرفت و ابرها را پدیدار کرد، ابرها غرش کردند و برق زدند، مردم حرکت کردند تا خود را از ریزش باران به سر پناهی برسانند ولی حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: « بجای خود باشید که این ابر برای شما نیست. این مال فلان شهر است.»
ابر روی آسمان غرید و گذشت، ابر دومی آمد و غرشی کرد، باز حضرت فرمود: « بجای خود باشید. این ابر هم برای شما نیست. این ابر مأمور فلان شهر است.» ابر سوم و چهارم تا ده ابر آمدند یکی پس از دیگری غرشکنان گذشتند.
وقتی ابر یازدهم ظاهر شد حضرت فرمود: « ای مردم! این ابر را خداوند برای شما فرستاده. او را سپاسگزار باشید و به سوی منازل خود بروید که این ابر بالای سر شما خواهد بود تا داخل جایگاه خود شوید که بعد از آن بر شما بارش کند.»
حضرت از منبر پایین آمدند و مردم به خانه هایشان رفتند. سپس آنچنان بارانی بارید که تمام صحراها و گودالها و دره ها از آب پر شد و مردم یک صدا می گفتند: « گوارا باد کرامات خداوندی بر فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.» سپس حضرت بیرون آمدند و خلق کثیری جمع شدند و حضرت آنها را به تقوای الهی و پندهای فراوانی موعظه فرمود.
منابع:
- بحارالانوار، ج 49، ص 180، ح 16. از عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 167- 172.
مراجعه شود به: