تاریخچه ی:
امام حسین علیه السلام و وداع با قبر رسول خدا
تفاوت با نگارش: 1
| + | پس از آن که ((یزید بن معاویه|یزید))، ((حضرت امام حسین علیه السلام|امام حسین علیه السلام)) را برای بیعت، تحت فشار قرار داد و تهدید کرد، امام علیه السلام تصمیم گرفت از حجاز به ((عراق|عراق)) عزیمت کند. شبهنگام کنار مرقد مطٌهر ((حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله|رسول خدا صلی الله علیه و آله)) رفت تا با جد بزرگوارش وداع کند. |
| + | همین که کنار مزار رسول خدا رسید، مشاهده کرد که نوری از قبر پیامبر بیرون تابید و بعد به جای خود برگشت. شب بعد نیز امام به حرم آمد و به نماز ایستاد. سپس در سجده، لحظهای به خواب رفت و خود را در آغوش رسول خدا دید؛ دید پیامبر میان دو چشمان او را میبوسد و میفرماید:« پدرم فدای تو باد. تو را میبینم که به خون خود آغشته میشوی، در میان مردمی که امید به ((شفاعت)) من دارند، ولی از شفاعت من بهرهای نخواهند برد. ای فرزندم! تو به زودی نزد پدر و مادر و برادرت خواهی آمد. آنها مشتاق دیدار تو هستند و خدا برای تو در ((بهشت)) مقامی معین کرده است که جز با شهادت، به آن نخواهی رسید.» |
| + | امام حسین علیه السلام بیدار شد و به شدت گریست، و وقتی به خانه باز گشت، این خواب را برای خانوادهی خود بیان فرمود. |
- | س از آنکه عوامل ((یی)) ام علیه للام ا برا یعت ا یزید هدید و تحت فشار قرار دادند، امم علیه السلام صمم گرفت که از حاز به ((عراق|عراق ))عزیم کند. شب هنگ کنار رقد مطٌهر رسول خدا صلی الله علیه وآه فت تا با جد زرگوارش واع کند. |
+ | !نا: />*ه کلا، 68 *مالی دوق، ملس 20، حی 1 />*ام العلو ج 17 16. |
- | همین که کنار مزار رسول خدا رسید مشاهده کرد که نوری از قبر رسول خدا صلی الله علیه وآله بیرون آمد و بعد به جای خود برگشت. شب بعد نیز امام به حرم آمده به نماز ایستاد و در سجده لحظه ای به خواب رفته و خود را در آغوش رسول خدا دید که حضرت میان دو چشمان او را می بوسید و می فرماید: پدرم فدای تو باد، تو را می بینم که در خون خود آغشته می شوی، در میان مردمی که امید به شفاعت من دارند، ولی برای آنها بهره ای از شفاعت من نخواهد بود.
ای فرزندم! تو به زودی نزد پدر و مادر و برادرت خواهی آمد و آنها مشتاق دیدار تو هستند و خدا برای تو در بهشت مقام و منزلتی معین کرده است که جز به شهادت به آن مقام نخواهی رسید در این هنگام حضرت بیدار شدند در حالی که بشدت می گریستند. چون به خانه باز گشتند خواب خود را برای خانواده عزیزشان بیان فرمودند.
منابع: قصه کربلا، ص 68 - امالی صدوق، مجلس 20، حدیث، عوالم العلوم، ج 17، ص 16.
مراجعه شود به:
((عزم عراق و اندوه ام سلمه)) |
+ | !مراجعه شود به: *((عزم عراق و اندوه ام سلمه)) |