مفهوم _فهم تفسیری_ را وبر بدعت نگذاشت. نخستین بار،تاریخنگاری به نام درویسن این مفهوم را مطرح کرد و سپس پژوهشگرانی چون دیلتای آن را بکار بستند. اما آنها این مفهوم را در ستایش از شهود و علیه تبیین عقلی- علی به کار برده بودند. بر خلاف آنان، وبر این مفهوم را به عنوان یک گام مقدماتی در جهت استقرار روابط علی در نظر گرفت.
او چنین استدلال می کرد که درک معنای ذهنی یک فعالیت، از طریق سهیم شدن و رخنه کردن در کنه تجربه مورد تحلیل، آسان می شود. اما هر تبیین تفسیری اگر که بخواهد به شأن یک قضیه علمی دست یابد، باید به یک تبیین علی تبدیل شود. فهم تفسیری و تبیین علی در علوم اجتماعی، اصول روشی همبسته اند و نه مخالف. شهود بی میانجی معنا، تنها در صورتی می تواند به یک دانش معتبر تبدیل شود که با ساختارهای نظری معطوف به تبیین علی عجین گردد.
وبر در برابر این اعتراض که چنین تفسیری در معرض خطر آلوده شدن به ارزش های اعتقادی دانشمند پژوهشگر است، چنین استدلال می کرد که تفسیرها را می توان تحت آزمون شواهد عینی قرار داد. او می گفت که این قضیه را باید جدا از این واقعیت در نظر گرفت که گزینش موضوع مورد بحث- که از گزینش تفسیر متمایز است- از جهتگیری ارزشی پژوهشگر سرچشمه می گیرد؛ همین واقعیت در مورد دانشمند طبیعی نیز مصداق دارد.
وبر بر این پافشاری می کند که در گزینش مسئله مورد تحقیق، همیشه یک عنصر ارزشی در کار است. برای گزینش موضوع های مورد بررسی، هیچ معیار ذاتاً علمی ای وجود ندارد؛ در اینجا هر کسی می تواند راه خودش را در پیش گیرد و موضع اخلاقی خودش را پیش روی داشته باشد اما اتخاذ این روش، عینیت علوم اجتماعی را هیچ از اعتبار نمی اندازد. مسئله درست یا نادرست بودن یک قضیه، از نظر منطقی جدا از ربط آن قضیه به ارزشهاست. ربط ارزشی به گزینش مسئله مورد تحقیق راجع است و نه به تفسیر پدیده ها. همچنان که تالکوت پارسونز می گوید، «پس از پایان گرفتن کار توصیف یک پدیده، استقرار روابط علی میان آن پدیده و سوابق یا لواحق آن، تنها از طریق کاربرد ضمنی یا صریح یک طرح استدلالی صوری امکان پذیر است که خود مستقل از هرگونه نظام ارزشی بوده و تنها به ارزش استشهاد علمی پایبند باشد». پس نسبیت جهتگیری های ارزشی به گزینش های شناختی دیگری راه می برد که ربطی به مسایل اعتبار علمی ندارند. آنچه که در اینجا نسبیت دارد، نه یافته های علمی، بلکه مسایل مورد تحقیق است.
ربط ارزشی را باید از بیطرفی ارزشی جدا دانست، زیرا که ایندو در واقع از دو مقوله متفاوت اند. نخست این که بی طرفی اخلاقی به معنای آن است که همین که یک دانشمند اجتماعی به تناسب ارزش هایش مسئله مورد بررسی اش را برگزید، دیگر باید ارزش های خود یا دیگران را کنار گذارد و به راهنمایی داده هایش اکتفاء کند. او نباید ارزش هایش را بر داده هایش تحمیل کند و ناگزیر است که تنها راه تحقیقی اش را دنبال کند، حتی اگر نتایج تحقیقش به آنچه که عزیز میدارد آسیب رساند.
برای مثال اگر یافته های تحقیقی به یک دانشمند لیبرالعلمژنتیک نشان دهند که تفاوت های هوشی با مختصات زیست شناختی مرتبطاند، او نباید از پیگیری خط تحقیقی اش دست شوید. بیطرفی ارزشی به این معنا، مبتنی بر این نهی دستوری است که مردان علم باید در نقش دانشمند و تحت نفوذ نوامیس علم عمل کنند و هرگز در نقش یک شهروند ظاهر نشوند.
از این گذشته، بیطرفی ارزشی به یک رشته ملاحظات دیگر نیز راجع است که به همان اندازه نکات یاد شده اهمیت دارند؛ از جمله جدایی قایل شدن میان جهان واقعیت ها و جهان ارزش ها، امکان ناپذیری استنتاج «قضایای بایستنی» از «قضایای واقعی». وبر بر این نظر بود که می تواند آنچه را که او می تواند و می خواهد انجام دهد برایش روشن سازد.
بررسی علمی داوری های ارزشی نه تنها میتواند هدفهای دلخواه و آرمانهای وابسته به این هدفها را دریابد و به تحلیل دقیق کشد، بلکه همچنین می تواند درباره این هدفها داوری انتقادی کند. این نقد نمی تواند چیزی باشد جز یک داوری منطقی صوری درباره داوری ها و عقاید ارزشی یک دوره تاریخی و نیز به آزمون کشیدن آرمان ها بر پایه اصل مسلم سازگاری هدف های دلخواه. این کار (به شخص کنشگر) یاری می دهد تا در مورد معیارهای غایی ارزش آگاهی یابد، همان معیارهایی که برایش روشن نیستند و یااو برای آنکه خودش را منطقی نشان دهد، باید که فرض را بر این گیرد. اما این که شخص بیان کننده این داوری های ارزشی باید که از این معیارهای نهایی واداری بکند یا نکند، مسئله شخصی خود است؛ این قضیه به اراده و وجدان او بستگی دارد و نه به دانش تجربی او.
وبر با کسانی که در پی یک اخلاق مبتنی بر علم بودند، هیچ همداستان نبود. از این جهت، او با دورکیم مخالف بود، همچنان که می بایست با روانشناسان امروزی نیز مخالفت داشته باشد که مدعی اند از نظر علمی مجازند «سازگاری» یا «خودسازی» را به جامعه توصیه کنند، همان گونه که با بیماران شان عمل می کنند.
وبر بر این باور بود که یک دانشمند راستین می تواند پیامدهای احتمالی راههای عمل را ارزیابی کند، اما نمی تواند به داوری های ارزشی دست یازد. او در مورد علم دید سختگیرانهای داشت و نوشته بود که _امروزه علم یک پیشه است که با ضوابط خاصی در خدمت به روشنگری نفس و شناخت واقعیت های همبسته سازمان گرفته است. علم هدیه مرحمتی پیشگویان و پیامبرانی که با ارزشها و الهام های مقدس سر و کار دارند نیست و به تأملات حکیمان و فیلسوفان دربارهی معنای گیتی نیز ربطی ندارد_. وبر معتقد بود که قلمرو ارزش های اخلاقی، پهنه خدایان متنازعی است که خواستار بیعت با مفاهیم اخلاقی متناقض اند.
از این روی، دانشمند راستین نمی تواند به پرسش _چه باید کرد_ تولستوی پاسخ گوید. _پیشگویی دانشگاهی.. تنها می تواند فرقه های متعصب ایجاد کند و نه یک اجتماع اصیل_. دانشمند نباید در پی رهبری انسانها باشد؛ او تنها می تواند در جستجوی حقیقت، به شأن و کمالش دست یابد. وبر زمانی در پاسخ به این پرسش که چرا به این همه بررسی های گسترده دست یازیده است، گفته بود:«برای آنکه می خواهم بدانم تا کجا می توانم پیش روم».
از پیوند [http://www.foo.com] یا [http://www.foo.com|شرح] برای پیوندها.
برچسب های HTML در داخل توضیحات مجاز نیستند و تمام نوشته ها ی بین علامت های > و < حذف خواهند شد..
وزارت آموزش و پرورش > سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشی
شبکه ملی مدارس ایران رشد