یوسف بن ابی الساج
(شیخ کریم)
«315 288 ﻫ/ 927 901 م»
با خلع
دیو داد بن محمد، یوسف بن ابیالساج مشهور به ( شیخ کریم ) ، به جای برادر زاده به امارت نشست - رمضان 288 ﻫ/ اگوست 901 م - و مقر امارت خود را از
مراغه به
اردبیل منتقل کرد. یوسف با این اقدام کوشید تا خود را برای نظارت و اشراف کامل بر آنچه در
ارمنستان میگذرد، آمادهتر نگه دارد. امارت یوسف در ابتدا مورد قبول خلیفه
بغداد واقع نشد، اما بعدها و در زمان وزارت ابن
فرات و با پا در میانی او، امارت آذربایجان و ارمنستان در برابر تعهد مبلغ هنگفتی، از سوی خلیفه به طور رسمی به وی واگذار شد - 296 ﻫ / 908 م -. با عزل ابن فرات وزیر که یوسف با او پنهانی دوستی برقرار ساخته بود و او را حامی خود میشمرد که حتی گهگاه نام او را در سکههای خود نیز ضرب میکرد، ابن ابیالساج از ارسال چنان خراج هنگفتی به خزانه بغداد خودداری کرد تا جایی که حتی فرستاده خلیفه را که برای مطالبه خراج آمده بود تهدید و حبس نمود. بعد هم بهانهیی دروغین را دستاویز کرد تا ولایت ری را که آل صعلوک از جانب
سامانیان و به موجب حکم خلیفه در آنجا حکمروایی داشتند، در معرض حمله قرار دهد. محمد بن علی صعلوکی که در خود یارای مقاومت با او را نمیدید، آنجا را رها کرده و به خراسان عزیمت کرد. یوسف هم به ری رفت و بعد از آن، قزوین، زنجان و ابهر را نیز به تصرف در آورد. اما خلیفه که اقدام او را نوعی یاغیگری تلقی کرده بود، حتی ابن فرات که برای بار دوم به وزارت بازگشته بود، نتوانست از یوسف حمایت کند. به این ترتیب پیشنهادی هم که یوسف برای تأدیه مالی داد، رضایت خلیفه را جلب نکرد - 305 ﻫ / 917 م - تا عاقبت کار به جنگ کشید. هرچند لشکر خلیفه یک بار در برابر سپاه یوسف شکست خورد ولی با این وجود یوسف ری را به سپاه خلیفه واگذاشت ، لیکن خلیفه قانع نشد و در جنگ اجتناب ناپذیر دیگری عاقبت یوسف از مونس خادم، سردار خلیفه شکست خورده و به اسارت افتاد - محرم 307 ﻫ / ژوئن 919 م -. خلیفه هم مدتی او را در بغداد محبوس داشت، اما غلام یوسف به نام سبک که در
ظاهر با غلبه و زور بر ولایت آذربایجان تسلط یافته بود و در باطن به یوسف وفادار بود، سپرد بالاخره پس از سه سال،
مقتدر خلیفه به شفاعت مونس خادم، یوسف را بخشید و او را بار دیگر به حکومت آذربایجان فرستاد و چون ولایت ری هم در طی این فترت ، دستخوش اعمال نفوذ
علویان طبرستان شده بود، حکومت آنجا را هم این بار به یوسف تفویض نمود -جمادیالثانی 310 ﻫ / اکتبر 922 م -.
تسخیر مجدد ری مقارن با ورود یوسف بن ابی الساج به آذربایجان
مقارن ورود او به آذربایجان ، سبک ، غلامش وفات یافته بود و یوسف پیش از در تسخیر مجدد ری لازم دید، برای مدتی به تمشیت امور آذربایجان بپردازد. وقتی فرصت را مناسب دید به ری حمله کرد. احمد بن علی صعلوکی که در حکومت آنجا با علویان هم دست شده بود، در مقابل سپاه یوسف شد و به قتل رسید - ذیالقعده 312 ﻫ / فوریه 924 م -. یوسف مدتی در ری به رتق و فتق امور پرداخت و هنگامی عازم
همدان و جبال شد که غلام خود مفلح ، را در آنجا امارت داد - محرم 313 ﻫ / آوریل 925 م -. اما اهالی ری مفلح را از شهر بیرون کردند و به این ترتیب او به خداوندگار خویش پیوست. یوسف به ناچار بار دیگر به ری آمد و بر آن دیار استیلا یافت - جمادیالثانی 313 ﻫ / سپتامبر 925 م -، هر چند خلیفه بعدها امارت ری را به سامانیان واگذاشت.
موفقیت یوسف در تحمیل سیادت خود بر شاهزادگان ارمنی
با وجودی که سنباط بقراطی پادشاه ارمنستان کوشید بدون وساطت آذربایجان با خلیفه ارتباط خود را حفظ کند و حتی خلیفه هم سعی کرد او را بر علیه یوسف تشویق به جنگ نماید، اما، یوسف موفق شد سیادت خود را بر شاهزادگان ارمنی تحمیل کند به این ترتیب او توانست از رقابتهای دیرینه خاندانی این شاهزادگان سود جویی کند. در این میان یک بار گاگیک ، شهزاده ولایت واسپورگان حدود وان را که با سنباط بر سر
نخجوان اختلاف داشت، با خود بر ضد او همداستان کرد و بار دیگر در طی جنگی که با سنباط کرد، پسر او را به اسارت گرفت و با زهر به هلاکت رساند که خود سنباط نیز چندی بعد به اسارت وی افتاد و با شیوهیی غیر انسانی و خلاف مروت، در زیر شکنجه کشته شد.
جنگ یوسف بن ابی الساج با ارامنه
در جنگ با ارامنه، یوسف خشونتی غیر قابل توصیف، بیرحمی و ناجوانمردیهایی که به کلی خلاف طرز رفتار مسلمین با
اهل ذمه بود، به خرج داد که از این نظر، حتی مورد ملامت و اعتراض مسلمین در تمام آن نواحی واقع شد. از جمله چون عدهیی از اسیران قوم را به عنوان برده به بازار فروش فرستاد، بعضی از مردم اهل بغداد، چنان که از اشارت ابن حوقل بر میآید ، به این عنوان که آنها اهل ذمه هستند، از خرید این بردگان خودداری و این اقدام را به شدت تقبیح نمودند.
به هر حال یوسف بعد از تسلط مجدد بر ری و آذربایجان ضمن اظهار طاعت و انقیاد نسبت به خلیفه، داعیه استقلال خود را همچنان حفظ کرد. این که پسر اطروش ، داعی علوی طبرستان را که از پدرش رنجیده بود، نزد خود پناه داد و او را با اکرام پذیرفت، نه تنها در بغداد نشانه اخلاقی به خاندان عباسی تلقی نشد بلکه مایه رنجش خلیفه نیز شد ، اما با این وجود وقتی در این سالها، فتنه قرامطیان بالا گرفت، خلیفه به اشارت وزیر جدید خود ، ابوالعباس خصیبی، یوسف را از آذربایجان خواست تا از طریق
واسط به
بحرین و هجر رود به دفع شورشگران اهتمام نماید - 314 ﻫ / 926 م -. یوسف با آن که به فرمان خلیفه از آذربایجان بیرون آمد، ولی هنگامی که به واسط رسید توقف کرد و اقدام به جنگ با قرامطه را ، منوط به دریافت کمک مالی برای تجهیزات و تدارکات سپاه نمود. با آشفتگیهایی که در دستگاه
خلافت آن زمان حاکم بود، پرداخت چنین مبلغی ممکن نبود و آنچه از نواحی همدان، ساوه، قم، کاشان و هم از این بابت عاید یوسف شد، برای تجهیز سپاهش کافی به نظر نرسید. در این میان مسامحه او در رفع قرمطیها در نزد مخالفان، سوء تعبیر شد و به این ترتیب اصرار خصیبی هم در اعزام او به جنگ قرامطه، در دستگاه خلیفه مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفت و حتی آمادگی او و سپاه آذربایجان که عادت به جنگ در نواحی سردسیر و کوهستانی را داشتند، در جنگ با قرامطه که لازمهاش نبرد در هوای گرم و سرزمینهای خشک بود، به حالت شک درآمد در این بین بعضی از مخالفان که گذشته او را متضمن اخلاص به خاندان عباسی و تام نسبت به خلیفه نمیدیدند، کوشش کردند ، تا تعلل او را در اقدام به جنگ ناشی از توافق با قرمطیان وانمود سازند به همین دلیل مدعی شدند که مراد او از مطالبه مال جز آن که در تقویت سپاه قرامطه به رهبری ابو طاهر صرف شود، فایده دیگری در بر نخواهد داشت.
با این وجود، وقتی ابوطاهر قرمطی دوباره از هجر آهنگ کوفه کرد، یوسف به اصرار و الزام خلیفه ناچار شد تا بی درنگ از واسط به سوی کوفه عزیمت کند. اما پیش از آن که او بدانجا برسد، کوفه به دست قرمطیان افتاد. - هفتم شوال 315 ﻫ / ششم دسامبر 927 م - و عرضه غارت شده بود. یوسف که برخلاف تصور خویش عده یاران ابوطاهر را تعداد کمی برآورد کرده بود، پیروزی بر آنها را پیش از حد ساده پنداشت تا جایی که حتی پیش از شروع جنگ، اقدام به ارسال فتح نامه و خبر پیروزی نیز نمود. اما جلادت قرمطیان و ثبات آنها در جنگ که از نیمروز 21 شوال 315 ﻫ / 20 دسامبر 927 م ، آغاز شد، در پایان روز، یوسف را از این وهم و پندار بیرون آورد. به این ترتیب در پایان جنگ ، سپاه یوسف شکست خورد او همراه با عدهیی بیشمار از یارانش به دست قرمطیان اسیر شدند. وقتی خبر واقعه به بغداد رسید هیجان شدید و خوف و نومیدی بسیار در مردم پدیدار شد تا جایی که کار به بیحرمتی نسبت به خلیفه کشیده شد. قرامطه به دنبال این پیروزی نواحی انبار را هم به باد غارت دادند و بغداد نیز در این میان در معرض تهدید واقع شد. به این ترتیب یاران خلیفه کوشیدند تا با اعزام قوای تازه، ابیالساج و یارانش را از اسارت قرمطیان رهایی بخشند ولی این امر ممکن نشد و با آن که ابوطاهر چنان که ابن مسکویه نقل میکند در آغاز اسارت و ظاهرا" به امید دریافت فدیه با یوسف به حرمت و اعزاز رفتار کرد، ولی اقدام نافرجام اصحاب خلیفه برای رهایی او موجب شد تا ابوطاهر با عجله یوسف را به قتل برساند - شوال 315 ﻫ / دسامبر 927 م -.