در
روز عاشورا هنگامی که
حضرت عباس علیه السلام پیام سپاه
عمر بن سعد را دریافت کرد و به سوی امام حسین علیه السلام بازگشت، همراهان وی، از جمله
حبیب بن مظاهر و
زهیر به نصیحت سپاه
یزید پرداختند.
حبیب بن مظاهر رو به آنها کرد و گفت:« بدانید که بدجماعتی هستید. روز قیامت در حالی نزد خدا حاضر میشوید که فرزندان
رسول خدا و عترت
اهل بیت او را کشتهاید.»
عزرة بن قیس گفت:« ای حبیب؛ تو هر چه می خواهی و هر چه میتوانی خودستایی کن.»
زهیر گفت:« ای عزره، خدای عزوجل اهل بیت را از هر پلیدی دور کرده و آنها را پاک و منزه داشته است. از خدا بترس که من خیر خواه توام. تو را به خدا از آن گروه مباش که گمراهان را یاری میکنند و به خاطر خشنودی آنان افراد پاک را میکشند.»
عزره گفت:« ای زهیر، تو از شیعیان این خاندان نیستی. عثمانی هستی.»
زهیر گفت:« آیا در اینجا بودنم ثابت نمیکند که من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند نه نامهای برایش نوشتم، نه قاصدی نزد او فرستادم و نه وعده کمک به او دادم. او را در بین راه دیدار کردم و رسول خدا و جایگاه حسین در نزد او را به یاد آوردم، و چون دانستم که دشمن بر او رحم نخواهد کرد، تصمیم به یاریاش گرفتم تا جان خود را فدای او کنم. باشد که حقوق خدا و پیامبر او را که شما نادیده گرفته اید، حفظ کرده باشم.»
منابع:
- قصه کربلا، ص 242.
- نفس المهموم، ص 226.
- انساب الاشراف، ج 3، ص 184.
مراجعه شود به: