زهری که یکی از کارگزاران
بنی امیه بود، مردی را مجازات کرد و مرد بر اثر این مجازات از دنیا رفت. زهری بسیار ترسید، سر به کوه گذاشت و در غاری ساکن شد.
در همان سال حضرت امام سجاد علیه السلام حج به جا آورد. سپس به ملاقات او رفت و فرمود:
من به اندازهای که از ناامیدی تو از رحمت الهی میترسم از گناهت نمیترسم. تو باید دیه این قتل سهوی را به بازماندگان مقتول بدهی و خودت نزد خانواده ات برگردی.
زُهری با شنیدن این رهنمود الهی به امام عرض کرد:
ای آقای من! مرا آسوده کردید! خداوند عزوجل آگاهتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. آنگاه به خانهاش برگشت و از آن به بعد از همراهان و اصحاب امام شد.
2- زید بن اسامه بن زید در بستر احضار میگریست. امام سجاد علیه السلام به او فرمود:
علت گریه تو چیست؟
گفت:« من پانزده هزار دینار قرض دارم و چیزی از خود ندارم.»
امام به او فرمود: گریه نکن، من تمام قرض تو را میپردازم.
3-
ولید بن عبدالملک به صالح ابن عبدالله المری، کارگزارش در
مدینه، نوشت:
حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب را که در زندان است، در
مسجد رسول الله پانصد تازیانه بزن.
صالح حسن را بیرون آورد و به مسجد برد و مردم هم جمع شدند.
آنگاه بر بالای منبر رفت تا نامه ولید را برای مردم قرائت کند و سپس دستور داد حسن را تازیانه بزنند.
در حالی که مشغول قرائت نامه بود، حضرت علی بن الحسین علیه السلام وارد مسجد شد. مردم به ایشان راه دادند و مسیر را باز کردند تا امام نزد حسن برود.
امام به حسن فرمود:
ای پسرعمو، خداوند را با
« دعای کرب » بخوان تا برایت گشایشی حاصل شود.
حسن گفت:« چه دعایی است؟ »
امام دعا* را برایش خواند و فرمود:« تکرار کن.»
حسن آن دعا را چند بار خواند. وقتی صالح نامه ولید را خواند و از منبر پایین آمد، گفت:
''
من این مرد را مظلوم و بیگناه میبینم. مجازاتش را به تاخیر اندازید تا بار دیگر در مورد او با امیرالمؤمنین ولید صحبت کنم.
بعدها صالح نامهای به ولید نوشت و ولید نیز در جوابش نوشت: او را آزاد کن!''
لا اله الا الله الحکیم الکریم، لا اله الا اله العلی العظیم، لا اله الا الله ربُ السموات اسیع و رب الارضین السیع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمدلله رب العالمین
منابع:
- بحارالانوار، ج 46، ص7 به نقل از کشف الغمه و ص 132 به نقل از مناقب
مراجعه شود به: