هنگامی که
محمد بن حنفیه از تصمیم
امام حسین علیه السلام برای بیرون رفتن از مدینه آگاه شد، نزد او رفت و گفت:« ای برادر! تو محبوبترین فرد نزد من هستی و من نصیحت خود را از هیچ کسی دریغ نمیدارم، چه رسد به تو که تو را نیازمند به آن می بینم.
از بیعت با
یزید خودداری کن و تا می توانی از سکونت در شهرها بپرهیز.
آن گاه نمایندگان خود را به سوی مردم گسیل دار و آنها را به خود دعوت کن. اگر تو را اجابت کردند و به بیعت با تو تن در دادند، که خدا را بر این نعمت سپاسگزار باش، و اگر با دیگری بیعت کردند، این انتخاب بد، به هیچ وجه برتری تو را به دست فراموشی نخواهد سپرد. اگر به شهری بروی که مردمش در بیعت با تو دچار تردید شوند، گروهی به حمایت تو و جمعی دیگر به مخالفت با تو بر خواهند خاست و آتش فتنه و جنگ زبانه خواهد کشید و خون بیگناهان ریخته خواهد شد و در این میان تو نخستین کسی هستی که هدف نیزه ها قرار خواهی گرفت. در آن هنگام است که بهترین فرد امت که پدر و مادرش نیز بهترین افراد امت بودهاند، خونش ضایع و خاندانش از همگان خوارتر خواهند گشت.»
حسین علیه السلام به او فرمود:« ای برادر، پس به کجا بروم؟»
عرض کرد:« به
مکه برو. اگر در آن جا آسوده خاطر بودی و خانه امنی یافتی، همان جا بمان؛ و اگر نتوانستی در آن جا بمانی، به ریگزارها و کوهها پناه ببر و از شهری به شهری برو تا ببینی سرانجام کار مردم به کجا می کشد. تو وقتی به کاری رو بیاوری، اندیشه و نظرت از همگان نیکوتر و بهتر است.»
حسین علیه السلام فرمود:« ای برادر، به راستی که خیر خواهی و دلسوزی کردی و من امیدوارم که نظر تو درست و با موفقیت قرین باشد.»
منابع:
مراجعه شود به: