وقتی شیعیان
کوفه از ورود
مسلم بن عقیل به شهر آگاه شدند، در خانه
مختار به دیدن او رفتند و در آن جا اجتماع کردند. مسلم نامهی
امام حسین را برای آنها خواند و از آن گروه عظیم که شدیدا تحت تاثیر پیام امام قرار گرفته بودند و اشک میریختند، 18 هزار ( یا به روایتی 25 هزار و حتی 40 هزار) نفر با مسلم
بیعت کردند.
عابس بن ابی شبیب که در آن جمع حضور داشت به پا خاست و پس از حمد و ثنای الهی گفت:« من از طرف مردم کوفه حرف نمیزنم و نمیدانم که در دلهای آنان چه میگذرد. قصد فریب شما را هم ندارم؛ ولی به خدا سوگند آنچه را میگویم که در دلم نقش بسته و به آن باور دارم؛ و آن این است که در خود این آمادگی را میبینم که هر زمانی که به کمک من نیاز داشته باشید دریغ نکنم و در رکاب شما با شمشیری که در دست دارم، با دشمنان مبارزه کنم و در این راه جز به رضای خداوند و ثواب الهی نیندیشم تا به دیدار خدا بشتابم.»
پس از او
حبیب بن مظاهر برخاست و گفت:« ای عابس! رحمت خدا بر تو باد که آنچه در دل داشتی در قالب جملاتی کوتاه بر زبان راندی.» سپس رو به مسلم کرد و گفت:« به خدا سوگند که من هم همانند عابس در یاری تو مصمم و استوارم.»
بعد از او
سعید بن عبدالله حنفی برخاست و سخنانی شبیه سخنان عابس و حبیب گفت.
منابع:
- قصه کربلا، ص 96.
- اللهوف، ص 16
- نفس المهموم، ص 83.
مراجعه شود به: