حاکم رازی میگوید:
روزی ابی منصور بن عبد الرزاق برای من حکایتی را نقل کرد:
من در ایام جوانی از دست اهل
مشهد مقدس رضوی خشگمین بودم، در راه زوّار
حضرت رضا علیه السلام را آزار میرساندم و لباس و اموال آنان را میگرفتم. روزی برای صید، بیرون رفتم. آهویی را دیدم و یوزپلنگ شکاری خود را به دنبالش فرستادم.
یوزپلنگ به دنبال آهو میدوید و آهو هم فرار میکرد تا رسید به دیوار صحن حرم حضرت رضا علیه السلام، و همانجا ایستاد. یوزپلنگ همین که نزدیک آهو شد، ایستاد و جلوتر نرفت. هر چه کردم آهو را بگیرد، از جای خود تکان نخورد. اما هر وقت آهو از دیوار فاصله میگرفت یوزپلنگ قصد گرفتن او را میکرد. تا بالاخره آهو داخل حجرهای شد. من جلو رفتم و از کسی که آنجا بود پرسیدم:«این آهو کجا رفت؟»
گفت:«من آهویی ندیدم.»
من هم داخل شدم و آهو را نیافتم.
فهمیدم حضرت رضا علیه السلام آن را پناه داده است.
از آن روز به بعد، من نذر کردم که دیگر زوّار امام رضا را آزار نرسانم و متعرّض آنها نشوم. اکنون نیز هر وقت حاجت مهمّی دارم به زیارت آن قبر شریف می روم و حاجتم را از خداوند میخواهم و خدا هم حاجتم را بر میآورد. تا به حال دو بار از خداوند فرزند پسر خواستهام و خداوند هم به من عنایت فرموده است، و این از برکت آن مشهد مقدس است که بر امام آنجا سلام باد.
منابع:
بحارالانوار، ج 49، ص 333، ح 12. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 285- 286.
مراجعه شود به:
معجزات حضرت رضا علیه السلام پس از رحلت