روز عاشورا هنگامی که
حضرت سیدالشهداء مشاهده کرد که هفتاد و دو تن از یاران و اهل بیتش شهید شدهاند عزم جهاد کرد. از این رو برای وداع با اهل بیتش به سوی خیمه زنان رفت و فرمود:« ای
سکینه، ای
فاطمه، ای
زینب، ای
ام کلثوم ، با همهی شما وداع میکنم.»
سکینه فریاد برآورد:« پدرجان، تن به مرگ دادی؟»
فرمود:« چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یاور و مددکاری ندارد؟»
سکینه گفت:« پس ما را به حرم جدمان، مدینه، باز گردان.»
امام فرمود:« اگر مرغ قطا را رها می کردند، میخوابید.»( کنایه از آن که این لشگر دست از من بر نمیدارد و نمیگذارد شما را از اینجا ببرم.)
صدای گریهی زنان بلند شد. امام آنان را ساکت نمود و رو به ام الکلثوم فرمود:« ای خواهرم! به تو سفارش می کنم که خوددار باشی.»
آن گاه سکینه فریاد کنان به سوی امام آمد. امام که وی را بسیار دوست می داشت، او را به سینه چسباند و اشک از دیدگانش پاک نمود و اشعاری به این مضمون خواند:
« ای سکینه! بدان که گریهی تو پس از شهادت من طولانی خواهد شد؛ مادامی که جان در تن من است، دل مرا با اشک حسرت خویش مسوزان. آن هنگام که کشته شوم، تو سزاوارتری که به سوگ من نشینی، ای برگزیدهی زنان.»
منابع:
- منتهی الامال، ج 1، ص 710.
- قصه کربلا، ص 360.
مراجعه شود به: