نام و شغل
هشام بن حکم در کوفه به دنیا آمد و در واسط (یکی از شهرهای
عراق، میان
کوفه و
بصره ) رشد یافت. کنیهاش ابو محمد و به نقلی ابوحکم بوده است.
کسب و کارش در
بغداد بود و به پارچهفروشی میپرداخت. بعدها نیز محل زندگی خود را بغداد قرار داد.
یار با وفا
در آغاز از پیروان سرسخت فرقه
جهمیه بود؛ اما در همان سالهای آغازین جوانی در پی دو سه جلسه گفتوگو با امام صادق علیه السلام از اعتقادات باطل خود دست برداشت و از شیعیان استوار امام صادق علیه السلام گردید.
برخورد استاد با هشام
در همان روزگار جوانی در
منا وارد مجلس حضرت صادق علیه السلام شد و با این که سن او از همه حاضران کمتر بود، امام او را در بالای مجلس نشاند. این کار باعث شگفتی حاضران شد؛ چرا که بسیاری از شیعیان و شاگردان برجسته و صاحبنام امام صادق علیه السلام در آن مجلس حضور داشتند.
امام علیه السلام با مشاهدهی شگفتی حاضران فرمود: « این شخص با قلبش و زبانش و دستش ما را یاری خواهد کرد. » به فن جدل تسلط داشت و بسیار حاضرجواب و سخنور بود. به برکت دعای امام صادق علیه السلام هیچ کس نمیتوانست در مباحث توحید بر او چیره شود. مناظرات (گفتوگوهای علمی) او با برخی از دانشمندان همعصر خویش بسیار معروف است.
روایات بسیاری از
امام صادق و
امام کاظم (علیهما السلام) نقل کرده و یکی از منابع اصلی روایات شیعه متعلق به وی بوده است. او را از خواص امام کاظم علیه السلام به شمار آوردهاند و سفارشهای آن حضرت به وی معروف است. در مجالس بحث و گفتوگویی که یحیی برمکی ترتیب میداد، بسیار حاضر میشد.
چند روایت و سخن
- حضرت امام جعفرصادق علیه السلام هشام رادرعین حالیکه بسیارجوان وکم سن وسال بود بربسیاری ازاصحاب ویاران وکهنسال وپیش کسوت خویش مقدم می داشت ودرباره اش می فرمود: هشام بادل،زبان ودستش مارانصرت ویاری می کند.
- وبازفرمود:هشام خواهان وجوینده حق ماپیش برنده حرف ماوتأییدوتصدیق کننده ماوبه خاک مالنده دماغ دشمن ماست هرکس ازاوپیروی کندوپاجای پای اوگذارد ازمااطاعت وپیروی کرده وهرکس منکراوشودوباوی مخالفت ورزد، البته بامادشمنی کرده ومنکر ماشده است....
دیگرامامان
اهل بیت علیهم السلام نیزهمانندحضرت امام جعفرصادق علیه السلام ازهشام تجلیل کرده اند.
- امام رضا علیه السلام فرموده است: اوبنده ای صالح بود.
- امام جواد علیه السلام فرموده است: خداوندهشام رارحمت کند،اوچقدرازمادفاع می کرد...
شرح یک مناظره
همانگونه که ذکر شد ، از سرآمدان شاگردان مکتب امام ششم ، هشام بن حکم است که با وجود آن که جوان بود ، بسیار مورد احترام
امام صادق (علیه السلام ) قرار داشت . هشام در طول سالیان مختلف عقائد گوناگون و مذاهب مختلف را آزموده و مورد مطالعه قرار داده بود ، اما هیچکدام او را قانع ننموده بودند و سرانجام گمشده خویش را در مذهب اهل بیت رسول خدا و در مکتب امام صادق (علیه السلام ) یافت و لذا زانوی شاگردی در این محضر بر زمین گذارده و از گوشه ای از افق بیکران معارف اهل بیت بهره مند گردید تا جائی که از لحاظ منطق و استدلال روشی تازه را برگزید ، و در مناظره و بحث آزاد بی نظیر بود . دانشمندان گوناگون نیز او را استادی مسلم می دانستند و از مناظره با او بیمناک بودند . او مباحثات و مناظراتی گوناگونی در زمینه های مختلف اعتقادی با افراد گوناگون داشت که می توان به مناظره او با جاثلیق نصرانی ( بزرگ نصاری در آن عصر ) در خصوص عقائد مسیحیت ، مباحثه او با نظام در خصوص جاودانگی در آخرت ، و . . . اشاره نمود . ما به عنوان نمونه ، تنها به ذکر مناظره او با ضِـرار بن عمر در خصوص
امامت بسنده می نمائیم . ( ضرار از علمای
اهل سنت بود .)
- هشام : ای ضرار ، آیا ملاک و میزان ثابت شدن ولایت درباره شخصی ، ظاهر اوست یا باطن او؟
- ضرار : ملاک ظاهر اوست ؛ زیرا علم به باطن اشخاص ممکن نیست ؛ مگر از طریق وحی .
- هشام : راست گفتی ، پس اینک بگو آیا علی بیشتر از پیامبر دفاع و حمایت کرده است یا خلیفه اول ؟ آیا علی در جبهه های جنگ علیه دشمنان خدا بیشتر شمشیر زده است یا خلیفه اول ؟
- ضرار : البته علی بن ابیطالب بیشتر خدمت کرده است اما درجه یقین و معرفت ابوبکر از علی بیشتر بوده است .
- هشام : یقین امری است درونی و قلبی و به اعتراف خودت امور باطنی ملاک تشخیص نیست ، و از نظر ظاهر تصدیق کردی که علی بن ابیطالب شایسته مقام ولایت است .
- ضرار : بلی ، از نظر ظاهر چنین است .
- هشام : آیا می دانی که پیغمبر به علی چنین فرمود : " تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی مگر آنکه پس از من پیامبری نیست " . ؟
- ضرار : بله
- هشام : آیا رواست که پیامبر درباره کسی این سخن را بگوید که در باطن دارای ایمان (حقیقی ) نیست ؟
- ضرار : خیر
- هشام : پس ثابت شد آنچه که ملاک امامت است چه از لحاظ ظاهری و چه از نظر باطنی در علی بن ابیطالب بوده است ولی هنوز برای پیشوای تو هنوز حتی از نظر ظاهرهم چیزی ثابت نشده است والحمدلله .
یک تهمت
برخی گفتهاند بیملاحظگیهای هشام زمینهساز شهادت امام کاظم علیه السلام بوده است؛ ولی با توجه به مدایح بسیاری که از ائمهی هدی (علیهم السلام) دربارهی او رسیده است و قرائن تاریخی بسیار، شهادت امام کاظم علیه السلام هیچ ربطی به او نداشته و تنها به سبب حسادت، گروهی این ننگ را به او نسبت دادهاند.
وفات هشام
در سال 179 هجری به خاطر اعتقادش به ولایت اهل بیت علیه السلام مورد تعقیب
هارون الرشید قرار گرفت و به کوفه گریخت. در کوفه به دنبال یک بیماری لاعلاج دار فانی را وداع گفت. امام رضا علیه السلام برای او طلب رحمت فرموده است و
شیخ مفید دربارهی او گفته است که هیچ ذمی دربارهی او نرسیده است.
منابع:
سفینه البحار، ماده هشتم؛ معجم الرجال الحدیث، ج 9، ص 271