امام صادق علیه السلام فرمود:
فاطمه علیهاسلام هنگام حملهی
عمر به خانه
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:« ای عمر، وای بر تو! این چه جراتی است که نسبت به خدا و رسولش به خرج میدهی؟! آیا میخواهی نسل رسول خدا را قطع کنی و نور خدا را خاموش نمایی؟ اما خداوند نور خود را تمام و کامل خواهد کرد.»
عمر گفت:« بس کن و دست از این سخنها بردار، ای فاطمه! علی هم مانند یکی از مسلمین است. یا باید بیعت کند یا خانه را با همهی اهلش به آتش میکشم.»
فاطمه علیهاسلام با ناله و گریه گفت:« خداوندا! شکایت من به سوی تو است که پیامبر و برگزیدهات در بین ما نیست. مردم حق ما را که تو برای ما در کتابت،
قرآن، قرار دادی، ربودند.»
عمر گفت:« رها کن این سخنان زنانه را!»
در این هنگام شعلهی آتش را به در نزدیک کرد و قنفذ با فشار زیاد در را باز کرد و عمر آنچنان با لگد بر در کوبید که در به شکم مبارک زهرا خورد و محسن او سقط شد. سپس آنچنان بر صورت فاطمه سیلی زد که گوشوارههایش از زیر مقنعه نمایان شد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فریاد زد:«
فضه! خانم خودت را دریاب که بچهاش را کشتند.» سپس یقه عمر را گرفت و او را به زمین زد و خواست او را بکشد که یکباره فرمایش رسول خدا را که امر به صبرش فرموده بود، به یاد آورد و فرمود:« به خدای محمد قسم، اگر آن عهد الهی نبود، میدانستی که نمیتوانی داخل خانه من شوی.»
منابع:
مراجعه شود به: