هرچه روزگار می گذشت...
هر چه روزگار میگذشت علاقه ایرانیان به اسلام و گرویدن آنها به این دین و ترک آدام و رسوم پیشین افزوده می شد.
بهترین مثال ادبیات فارسی است چه در زمان گذشت تاثیر قرآن و احادیث در ادبیات بیشتر شد.
نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرای و حکمای قرن 6 و 7 بیشتر مشهود است در مقدمه کتاب احادیث مثنوی آمده است: «از قدیمیترین عهد، تاثیر مضامین احادیث در شعر پارسی محسوس است و به اشعار رودکی استشهاد میکند و ادامه میدهد که از اواخر قرن 4 فرهنگ اسلامی انتشار تمام یافت و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و فرهنگ ایران با صبغه اسلامی جلوهگر شد و پایه تعلیمات براساس ادبیات عرب و دین اسلام قرار گرفت و کلمات و امثال پیشینیان در نظم و نثر کمتر دیده میشد.»
تاریخ نشان میدهد که هر چه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شده اقبال آنان به واقعیات اسلام و معنویات فزونی یافته و حکومتهایی مثل طاهریان و آل بویه که استقلال سیاسی نسبتاً کاملی داشتند هرگز به فکر دوباره زنده کردن اوستا وآداب زرتشت نیفتادند و بر عکس برای نشر حقایق اسلامی کوشش کردند.
ایرانیان پس از گذشت صدها سال از فتح ایران به دست مسلمانان نیروی نظامی عظیمی به وجود آوردند. دستگاه خلافت اموی به علت انحراف از تعلیمات اسلام مورد بیعلاقگی عموم مسلمانان به جز اعراب متعصب واقع شد ایرانیان با نیروی خود توانستند خلافت آنان را به عباسیان منتقل کنند. قطعاً اگر ایرانیان میخواستند که حکومت مستقل سیاسی تشکیل دهند و آیین کهن خویش را تجدید کنند برایشان مقدور بود ولی دست به چنین عملی نزدند.
آنان تصور میکردند که با تغییر خلافت از دودمانی به دودمانی دیگر میتوانند آرزوی خود را که زندگی در سایه حکومت اسلامی بود را تحقق بخشنده ایرانیان از دودمان بنی¬عباس نیز ناراضی شدند و زمانی که سپاه ایرانیان که طرفدار مأمون بود بر سپاه عرب که طرفدار امین بودند پیروز شد نشانی داد که قدرت نظامی را در اختیار دارد اما باز هم به فکر کنار گذاشتن اسلام نیفتادند.
ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی افتادند که از حکومتهای عربی و اسلامی بودن واقعی آنها مأیوس شدند. استقلال ایرانیان از اوائل قرن سوم هجری شروع شد و اغلب ایرانیان در همین دوره استقلال مسلمان شدند.
منبع: خدمات متقابل اسلام و ایران؛ مرتضی مطهری