اعتقاد به دو بعد وجود انسان که از آن به ثنویت و روانکاوی تعبیر میشود سابقهای طولانی در تاریخ اندیشة بشر دارد. طبق این اعتقاد، انسان در بعد مادی و جسمانی خویش خلاصه نمیشود، بلکه از واقعیتی به نام نفس و روح نیز برخوردار است. در میان فلاسفه نیز این نظریه پیشینه ی طولانی دارد. سقراط به عنوان نخستین فیلسوف یونانی که به طور جدی انسان را محور تأملات خویش قرار داده بر تمایز نفش وجسم انسان تاکید داشته است.
پدر فلسفه جدید غرب «
رنه دکارت» در کتاب معروف خویش به نام تأملات بحث عمدهای را به مساله نفس اختصاص داده است.
وی در تأمل دوم، اثبات میکند
اولین چیزی که بطور قطعی و یقینی میتواند مورد تصدیق ما واقع شود نفس ماست و هرگاه وجود چیزی را تصدیق میکنیم. به طور واضحتر و روشنتر به وجود نفس خویش به عنوان وجود درک کننده و تصدیق کننده اعتراف کردهایم.
وی در تامل ششم بر مغایرت نفس با جسم اقامه برهان میکند و بر غیر مادی بودن و تجرد نفس اصرار میورزد. آنچه اساس و بینان روانکاوی را تشکیل میدهد,اعتقاد به وجود جوهری غیر مادی در انسان است که کلیه امور و پدیدههای نفسانی و ذهنی نظیر علم و اراده و عزم و آرزو به این جنبه از وجود انسانی استناد داده میشود.