مکانیسمهایی هستند که باعث سازگاری و بهداشت روانی خوبی در فرد می شوند. دسته دوم مکانیسمهای هستند که در دراز مدت باعث اختلالات "نوروتیک" (Neurotic) میشوند، هر چند بکارگیری آنها بصورت مداوم و طولانی ممکن است به اختلالات "سایکوتیک" (Psychotic) منجر شود. |
بازگشت یا واپس روی (Regression)
انسان در طول زندگی خود که همراه با رشد جسمی و روانی بایست اعمال و رفتاری در مرحله از رشد انجام میدهد که در مراحل بالاتر از آن یا دیده نمیشود و یا به صورت پختهتر و کاملتر به اجرا در میآید. در این مکانیسم فردی که نمیتواند محرومیتها ، فشارهای ناشی از تعارض نهاد و فراخود را تحمل کند به یک مرحله پایینتر از سطح رشد خود بر میگردد و اعمال و رفتار مرحله پایینتر را نشان میدهد.
این مکانیسم نوعی عقب نشینی برای دفاع از
خود (Ego) است برای نمونه کودک ده سالهای که بخوبی کنترل ادرار را دارد، پس از تولد بچهای دیگر در خانواده ناگهان دچار شب ادراریهای متوالی میشود یا رفتارهای دیگری از قبیل مکیدن انگشت یا خوردن شیشه شیر (یا پستانک) بچه کوچک را نشان میدهد. جنبه شدید و سایکوتیک آن (که باعث بستری شدن فرد میشود) در بیماران
اسکیزوفرنی دیده میشود که بعضی مواقع رفتارشان همچون نوزادی چند ماهه است و نیازمند مراقبت شدید میباشد.
خیال پردازی (Fantasy)
با استفاده از این مکانیسم شخص با آرزوها یا هدفهایی که نمیتواند برسد در عالم خیال میرسد. در واقع وظیفه مهم
خیال پردازی ارضای آرزوهای ناکام شده فرداست با استفاده از این مکانیسم فرد خود را بالاتر از آنچه که هست میبیند. نمونهای از کاربرد این مکانیسم در هنرمندان و نویسندگان رمانها و ... است که وجود آن برای آنها به نوعی ضروری است. ولی همه افراد از این مکانیسم استفاده میکند.
با این وجود کاربرد وسیع و زیاد این مکانیسم برای ارضا تمام تمایلات زیان بخش بوده؛ فرد را دچار اختلالات متعددی میکند. برای نمونه در
تخیل اسکیزوئید فرد از روابط اجتماعی اجتناب میکند و در عالم خیال برای خود دوستان و روابطی میسازد. یا در تخیلات خود شیفتهوار فرد خود را مهمترین ، با قدرتترین و زیباترین و... تصور میکند و رفتار و اعمال در دنیای واقعی پیرو این تخیلات (که از نظر او واقعی است) میشود. غرق شدن این افراد در دنیای تخیلات باعث عدم توانایی در تشخیص دنیای واقعی از دنیای خیالی میشود.
درون فکنی ( Introjection)
درون فکنی یک شیوه متداول و خوب در کودکان برای کسب ارزشها و خواستههای والدین و جامعه است بدین معنی که کودک با استفاده از این مکانیسمها ویژگیها و هنجارهای والدین و جامعه را به خود جذب و آنها را قسمتی از ساختار شخصیت خود میسازد. افرادی که از مکانیسم به صورت افراطی استفاده میکنند ویژگیهای منفی دیگران را هم درون فکنی میکنند. نمونهای از استفاده افراطی بصورت درون فکنی تمایلات تنفر آمیز نسبت به دیگران بخود است که در آن شخص از آن متنفر شده دچار
احساس گناه میشود و در این حالت احتمال
خود کشی ( Suicide) نیز وجود دارد. این استفاده مزمن و تغییرات ناشی از آن بیشتر در افراد دچار
اختلال افسردگی شایع است.
همانند سازی یا همسان سازی ( Identification)
همسان سازی هم مانند درون فکنی در
رشد شخصیت کودکان اهمیت بسزایی دارد. در این مکانیسم کودک تلاش می کند خود را همانند و شبیه افرادی سازد که در زندگی او اهمیت بسزایی دارند. والدین ، معلمان ، دوستان صمیمی هم جنس و ستارگان ورزشی و سینمایی برخی از این الگوها برای
همانند سازی هستند. اما زمانی که همانند سازی به صورت افراطی و مزمن مورد استفاده قرار گیرد، ممکن است موجب اختلال در
هویت شخصی ( Personal Identity) میشود، بگونهای که فرد فکر میکند همان کسی است با همانند سازی کرده است و بدین ترتیب تمام نیازها ، تفکرات ، گفتهها و... همسان با الگو میشود و دیگر هویت مستقلی را نمیتوان برای فرد تصور نمود
اختلال شخصیت نمایشی ، ضد اجتاعی نمونهای از اختلالی است که در زیر بنای آنها ردپایی از این مکانیسم قابل تشخیص است.
انکار (Denial)
در این مکانیسم شخص ناآگاهانه جنبههایی از واقعییت موجود را رد میکند. جنبههایی که قبول آنها از روی آگاهی سخت و امکان ندارد. انکار نتایج زیان بخشی را بوجود میآورد، زیرا فرد بجای آنکه خود را آماده مقابله و سازگاری با واقعیت نماید، همچون روکشی واقعیتها را میپوشاند و زمانی خود ضعیف شود، واقعیتها آشکار شده و ساختار شخصیت و
بهداشت روانی و حتی جسمی فرد آسیب جدی میبیند.
نمونهای از انکار در بیماران سالمند صعب العلاج دیده میشود، که از مراجعه به پزشک خودداری یا خود را به انجام کارهای سخت که با توان شان سازگاری ندارد، وادار میکنند، تا واقعیت مرگ را نادیده بگیرند. همچنین در تعدادی اختلالات انکار بصورت سپری در برابر واقعیتهای غیر قابل عمل میکنند. بصورتی که فرد برای محافظت از خود با واقعیت قطع ارتباط میکند و برای
خود دنیای خیالی و دیگری تصور مینماید. نمونه آن در بیماران
روان پریشی ( Psychotic) یا بیماران اسکیزوفرنی ( Schizophrenia) دیده میشود.
دگرگون سازی
در این مکانیسم واقعیتها به منظور هماهنگ شدن با
تمایلات و نیازهای درونی (نهاد) تغییر و دگرگون میشود. بدین معنی که از واقعیات تفسیری ارائه میشود که وجود ندارد. نمونهای از آن تفسیرهای یک جانبه و بدون شواهد عینی از اتفاقات و واقعیتهای خنثی به سود
تفکر پارانوئیدی در بیماران
اختلال شخصیت پارانویید است، همچنین در بیماران
پسیکوتیک (روان پریشی) این مکانیسم بصورت مکرر و مزمن استفاده میشود، که علائم آن بصورت
هذیانها ( Delusions) و
توهم ( Hallucinations) قابل مشاهده است.
مباحث مرتبط با عنوان