مقدمه
عده ای از مخالفین
اسلام و
قرآن، چون در مقام مقابله به مثل برنیامدند یعنی نتوانستند با همه ادعاهای خود حتی سورهای کوچک در مقام پاسخگویی به قرآن برآیند و بدین طریق قرآن را شکست دهند، به جای اعتراف به عجز خود، تصمیم به اشکال تراشی بر قرآن کردند تا از این طریق قرآن را در نظر طرفدارانش از درجه اعتبار ساقط کنند که در این سطور به بررسی برخی از اشکالات آنها می پردازیم:
نقد و برسی اشکالات منکرین اعجاز
اشکال اول فصاحت و بلاغت قرآن
یکی از اشکالاتی که آنها بر قرآن وارد کردند این است که در قرآن جملاتی به کار رفته که با اسلوب
فصاحت و بلاغت و با قواعد عربی سازش ندارد و چنین کتابی نمیتواند معجزه باشد. این اشکال از دو جهت نادرست است:
اول اینکه همگان میدانیم که قرآن در میان فصیحترین و بلیغترین عربها نازل گردیده و همانها را به مبارزه فرا خوانده تا چنانچه بتوانند سورهای مانند سورههای قرآن بیاورند، پیروزی از آن، آنها باشد. در حالی که تاریخ کوچکترین گواهی بر
معارضه آنها با قرآن را ندارد یعنی آنها نتوانستند که آیهای مانند آن بیاورند، چرا که سرشناسانشان معترف بودند که قرآن کلام انسان نیست، حتی خود را به مشقت نیز انداختند ولی نتوانستند. حالا جای بحث اینجاست که اگر در قرآن کوچکترین مخالفتی با قواعد عربی وجود داشت همان افراد که بر اسلوب زبان عربی و قواعدش آگاه بودند روی همان نقطه اشکال میگرفتند و در این مبارزه پیروز میشدند و خود را از مبارزه با زبان و شمشیر علیه اسلام و قرآن راحت مینمودند. در حالیکه چنین چیزی در تاریخ ثبت نشده است.
جواب دوم اینکه این قواعد عربی که اکنون در دست است در زمانی که قرآن نازل گردیده، خبری از این قواعد نبود بلکه در اثر بررسی سخنان بلغیان و سخنسرایان عرب و از جستجو و دقت در ترکیباتی که آنان در گفتارشان بکار میبردند، استخراج گردیده، و از طرفی به فرض محال اگر قرآن
وحی نیست حداقل از کلام فصیحان عرب نیز کمتر نمیباشد بلکه در کمال فصاحت و بلاغت بوده و بالاتر از آن مهمترین منبع و ماخذ قواعد عربی است. بنابراین اگر یک قاعده عربی که پس از نزول قرآن به وجود آمده با قرآن تطبیق نکند، ایراد بر قرآن نیست بلکه ایراد برخود آن قاعده است و آخرین مطلب اینکه جمله مورد اشکال با قواعد عربی در قرآن، زمانی ایراد بر قرآن است که در قرائت نیز همانطور قرائت مورد اتفاق تمام قاریان بوده باشد ولی در صورت
اختلاف قرائتها، اگر اعتراض بر یک قرائت وارد میشود تنها دلیل بر بطلان همان قرائت است زیرا که هیج یک از قرائتها به طور متواتر از پیامبر نقل نگردیده است.
اشکال دوم، همگانی نبودن فهم اعجاز قرآن
دومین اشکالی که گرفتهاند این است که فهم اعجاز قرآن همگانی نیست.
جواب این است که در
معحزه این شرط نیست که تمام افراد بشر بتوانند معجزه بودن آن را درک کنند چرا که در غیر این صورت هیچ یک از معجزهها نمیتوانند معجزه حساب شوند چون که هر یک از معجزهها ممکن است از جهاتی برای همه قابل فهم نباشد، بلکه معجزه عملی است که اهل فن آن را میبینند و اعجازش را درک میکنند و برای دیگران با نقل پیاپی و متواتر ثابت و روشن میشود بر این اساس نیز قرآن امتیاز ویژهای نسبت به سایر معجزات دارد، چرا که نقلهای متواتر ممکن است به مروز زمان قطع گردد اما قرآن یک معجزه باقی و همیشگی است چرا که تا ملت و زبان عرب در کره خاکی وجود دارند و تا افرادی هستند که آشنایی با زبان عربی داشته باشند باقی خواهد ماند و معجزه بودنش نیز درک خواهد گردید.
اشکال سوم
عدهای نیز معتقدند که کسی که زبان عربی را میداند و با صرف و نحو عربی نیز آشنایی دارد میتواند کلمههایی مانند کلمات قرآن بیاورد و کسی که بتواند کلمات را بیاورد میتواند همان کلمات را کنار هم قرار داده و جملههایی مانند قرآن بسازد.
جواب این است که این کار مستلزم این نیست که بتواند مثل قرآن یا سورهای مانند
سورههای قرآنی بیاورد زیرا قدرت و توانایی بر مواد و الفاظ هیچگاه به این معنی نیست که توانایی ترکیب را نیز خواهد داشت به عنوان مثال آیا ما میتوانیم ادعا کنیم که همه مردم میتوانند کاخهای زیبا بسازند بدلیل اینکه همه آنها میتوانند آجر روی آجر بگذارند.
اشکال چهارم
عدهای نیز اشکال میگیرند که اگر قرآن را معجزه بدانیم دلیل بر راستگو بودن آورنده آن نیست زیرا قصهها و داستانهایی که در آن آمده با قصههای
کتبعهدین یعنی
تورات و
انجیل مخالفت و منافات دارد در حالیکه تورات و انجیل از طرف خدا آمده است و مسلما آسمانی میباشند.
جواب نیز این است که اتفاقا قرآن از همین روش با داستانهای خرافی تورات و انجیل به مخالفت برخواسته آنها را مردود میخواند چرا که قرآن از هر گونه خرافات و پندارهای باطل پاک میباشد و مطالبی که در آن کتابها به
خدا یا
پیامبران نسبت دادهاند صحیح نیست را رد میکند و این نیز وحی بودنش را بیشتر آشکار میکند. بنابراین مخالفت قرآن با کتب عهدین در موارد یاد شده دلالتی است بر وحی بودنش و این مخالفت قرآن با داستانهای تورات و انجیل یک مطلب دیگری را آشکار میکند و آن اینکه تورات و انجیل فعلی غیر از تورات و انجیلی است که خداوند بر پیامبرانش نازل نموده است و قرآن مجید نه تنها تورات و انجیل واقعی را رد نمیکند بلکه مصدق آنها نیز میباشد.
اشکال پنجم
عده ای نیز بیان میدارند که در قرآن مطالب ضد و نقیضی هست که این مطالب، کتاب آسمانی بودنش را زیر سوال میبرد و اشاره میکنند به سوره آلعمران آیه 41 که این چنین است: گفت نشانه _ استجابت دعای _ تو اینست که سه روز جز به اشاره و رمز _ با مردم _ سخن نخواهی گفت"
اما در مقابل این در سوره مریم آیه 10 آمده _ استجابت دعای _ تو این است که سه شب قدرت تکلم _ با مردم _ را نخواهی داشت که در آیه اولی کلمه یوم آمده و در آیه دومی کلمه لیل آمده است بنا به ظاهر مطلب در تناقض هم قرار دارند زیرا در یکی نشانه استجابت را سخن نگفتن در روز و در دیگری سخن نگفتن در شب بیان شده.
اما پاسخ این است که کلمه "یوم" در زبان عربی گاهی به روز، همان فاصله طلوع خورشید تا غروبش گفته میشود مانند آیه 7 سوره حاقه و گاهی هم یوم به مجموع شب و روز اطلاق میشود مانند آیه 65 سوره هود که چنین است:"در خانههایتان سه روز (سه شبانه روز) بهرهمند شوید" و همچنین کلمه (لیل) گاهی اطلاق میشود بر شب یعنی همان ساعاتی که خورشید در افق پنهان است مانند آیه یک سوره زلزلة گاهی هم شب بر مجموع شب و روز اطلاق میشود مانند آیه 51 سوره بقره که چنین است "بیاد آر موقعی را که به موسی چهل شب (شب و روز متوالی) وعده دادیم". که کلمه لیل در این آیه به معنای یک شبانه روز کامل استفاده گردیده است. با این مقدمه روشن شد که کلمه یوم و لیل به معنای تمام شبانه روز در قرآن و زبان عرب به طور فراوان استعمال شده است پس تناقض که آنها در مورد استجابت دعای
حضرت زکریا ذکر کردند حل میشود. چرا که هر دو به یک معنی (یعنی سه شب و روز متوالی میباشند) بوده و یکدگر را تفسیر میکنند. و تناقض در موردی است که لیل فقط معنی شب باشد و یوم فقط به معنی روز که خلاف این در زبان عربی ثابت شده است.
اشکال ششم
اشکال دیگری که بر قرآن گرفتهاند این است که اگر کتابی که بشر از آوردن مثل آن عاجز باشد معجزه محسوب گردد در این صورت کتاب اقلیدسی و مجسطی نیز معجزه میباشد در صورتی که معجزه نمیباشند.
پاسخ اشکال بالا این است که بشر از تدوین دو کتاب نامبرده عاجز نیست و حتی این احتمال نیز وجود ندارد که در مرحلهای باشند که بشر در مقابل آن دو کتاب زانوی عجز بر زمین زند زیرا دانشمندانی هستند که که در مئرد این دو علم هیءت و هندسه کتابهائی نوشتهاند که شیواتر و آسانتر از این دو کتاب بوده و از جهتی نیز از این دو کتاب برتر میباشند که یکی از دلایل برتریشان وجود مطالب اضافی است که در آن دو کتاب نامبرده اثری از آنها نیست.
مطلب دوم اینکه معجزه شرایطی دارد از جمله اینکه اعجاز باید در مقام تحدی و معارضه آورده شود و گواهی بر صدق ادعای پیامبر باشد و یکی دیگر از شرایط اعجاز این است که خارج از قوانین طبیعی باشد، که کتابهای نامبرده شده هیچ یک از شرایط نامبرده شده اعجاز را ندارند.
اشکال هفتم
اشکال دیگر بر عدم معارضه با قرآن را (اعجاز قرآن) عاجز بودن دیگران از آوردن مثل قرآن نمیدانند بلکه میگویند چون مسلمانان در عصر پیامبر و خلفاء، دارای نیروی و قدرت بزرگی بودند، عرب بت پرست به خاطر ترس از نیرو و قدرت مسلمانان اقدام به معارضه با قرآن نکرد. چرا که اگر اینکار را میکردند از طرف مسلمانان خطرهای جبران ناپذیری به جان و مال آنها از طرف مسلمانان متوجه میگردید. و همچنین در زمان خلفا نیز چون خلافت خلفا بر محور دعوت اسلامی نبود تا دیگران برای مبارزه با قرآن تحریک شوند و از طرفی ذهن مردم با حلاوت و شیرینی قرآن مانوس شده بود و
زیبائیهای لفظی و معنوی قرآن در دلهای مومنان جای گرفت فلذا به معارضه با قرآن نیامدند.
پاسخ این است که پیامبر زمانی که در
مکه مردم را به اسلام میخواند کوچکترین قدرتی نداشت و بر عکس، قدرتها در طرف عرب بت پرست بوده و آنها از قدرت و شوکت زیادی برخوردار بودند با این حال حتی یک نفر از فصیحان عرب نتوانست قدم به میدان مبارزه با قرآن بردارد.
دیگر اینکه اگر ترس برای مخالفین اسلام وجود داشت، این ترس فقط میتوانست مانع از معارضه آشکار با قرآن باشد ولی چه عاملی باعث شد که آنها چه در آشکار و چه در نهان و سری نتوانستند در مقام مبارزه با قرآن گامی از پیش ببرند که اگر چنین معارضه پنهانی صورت میگرفت مخالفین آنرا حفظ میکردند تا پس از برطرف شدن موانع، اظهار نمایند در حالیکه تاریخ از چنین قضیهای سخن نگفته است.
و حرف آخر در این مورد آنکه اگر تکرار و مرور زمان، افکار را با قرآن آشنا ساخته از معارضه با آن باز داشته است، این مطلب تنها در میان مسلمانان میتواند صادق باشد، اما عربهای غیر مسلمان که تکرار و
انس با قرآن بر ایشان مفهومی نداشت چرا از مقابله با قرآن منصرف گردیدند؟
اشکال هشتم
اشکال دیگر آنها بر نحوه
جمع آوری قرآن در زمان ابوبکر است که آنها آیات قرآنی را به شهادت دو نفر قبول میکردند، میگویند اگر معجزه بوده دیگری نیازی بر شهادت دو نفرنبوده بلکه همان خارق العاده بودنش دلیل بر اعجاز و قرآن بودنش میکرد.
پاسخ این است که معجزه بودن قرآن در بلاغت، روش و اسلوب آن است نه در تک تک کلماتش یعنی امکان داشت در هنگام جمع قرآن، در کم و زیاد بودن بعضی از کلمات آیه شکی حاصل شود که گواهی دو نفر برای برطرف کردن این دو شک بوده است. دوم اینکه عاجز بودن یک بشر از آوردن سورهای از قرآن، لازمهاش این نیست که حتی از آوردن جمله و یا آیهای عاجز و ناتوان گردد، زیرا آوردن یک آیه از قرآن شاید برای بشر امکان پذیر باشد و کسی نیز به محال بودنش سخنی نگفته، در مقام معارضه نیز حداقل مبارزه را آوردن یک سوره میداند نه یک آیه بنابراین شهادت دو نفر احتمال ساختگی را از تک تک آیات قرآن برطرف میکند.
و از طرف دیگر اخباری که تدوین قرآن را بر شهادت دو نفر صحابی هستند میسازد به حد تواتر نرسیده است و
خبر واحد میباشند که این چنین خبری نیز نمیتواند ملاک و مدرک مهمی باشد و مهمترین پاسخ این است که بنابر پارهای از روایات اصلا قرآن در زمان
پیامبر صلیالله علیه و آله جمع بندی شده بوده است نه در دوران ابوبکر و همچنین با وجود عدهای زیادی از حافظان قرآن و قاریان قرآنی وجود دارد که با وجود اینها شهادت دو نفر نمیتواند مفهوم صحیحی داشته باشد اشکال دیگری نیز وارد کرده اند و آن اینکه چرا قرآن بر عکس روش سخنرایان و فصیحان، موضوعات متعددی را مخلوط کرده و هر کدام از موضوعات را فصل بندی جواب این است که قرآن کتاب هدایت است و برای هدایت و سعادت بشر نازل گردیده و یک کتاب تاریخ یا فلسفه یا علمی و فقهی نیست. تا برای هر موضوعی، فصل مستقلی را اختصاص دهد. با نظر بر هدف قرآن که همان هدایت بشر است همین روش قرآن بهتری روشی است که می توانست از آن استفاده کند. زیرا قرآن در عین پراکنده گویی و بیان مطالب مختلف، باز از کمال ارتباط و انسجام برخوردار است.
به خاطر همین ویژگیهایی است که انسان را به تامل وا میدارد که آیا میتواند کلام یک انسان معمولی باشد یا نه!! فلذا وقتی آگاهان به زبان عربی و فصیحان در مقابل قرآن می ایستند و نمیتوانند با آن معارضه کنند و از طرفی از این عظمت قرآنی با این اعجازش انگشت به دهن میمانند تنها میگویند که این سحر است و دیگر سکوت می کنند.
مباحث مرتبط
منبع
ابوالقاسم خویی، البیان، ترجمه هاشمزاده هریسی و محمد صادق نجمی، دانشگاه آزاد اسلامی خوی چاپ سیزدهم.