مناسبات شاه عباس بزرگ با امیران ازبک
«997 - 1020 ق / 1589 - 1611 م»
در اواخر سلطنت شاه محمد خدابنده، هنگامى که شاه عباس در خراسان تاجگذارى کرد، مرشد قلى خان استاجلو، به عنوان وکیل السلطنه، تمامى زمام امور را در دست داشت. على قلى خان شاملو، رقیب دیرینه مرشد قلى خان، که پیش از آن لله و سرپرست شاه عباس بود، براى اینکه رقیب خود مرشد قلى خان را در خراسان با حریفى زورمند روبهرو سازد؛ سفیرى نزد عبدالله خان ازبک به
بخارا فرستاد و او را به گرفتن خراسان تحریص کرد. عبدالله خان در آغاز سال 996 ق / 1587 م با سپاهى گران به خراسان رفت؛ على قلى خان که از کرده خود پشیمان شده بود، در قلعه
هرات به دشمن خوانده به دیار، مقاومت کرد و پس از یک محاصره طولانى، ناگزیر تسلیم و به قتل رسید «اواخر ربیع الاول سال 997 ق / فوریه 1589 م».
چون شاه عباس در همان اوان جلوس بر تخت سلطنت در قزوین، از سقوط قلعه هرات و کشته شد على قلى خان آگاه شد، مصمم گشت تا لشکر به خراسان برد و انتقام کشته شدن او را از خان ازبک بگیرد. پس با لشکرى بزرگ متوجه آن دیار شد و تا شهر بسطام پیش رفت، در آنجا، مرشد قلى خان استاجلو را که مانع اصلى و سد بزرگ سلطنتش بود به قتل آورد و هواخواهان مرشد را نیز از میان برداشت. ولى چون خبر رسید که قواى عثمانى به خاک آذربایجان تجاوز کرده است، و در
یزد، کرمان و فارس گروهى از سران قزلباش به خودسرى پرداختهاند، از جنگ با عبدالله خان ازبک و باز گرفتن هرات چشم پوشید و به قزوین باز گشت.
با بازگشت شاه عباس به پایتخت، عبدالله خان در کار ترکتازى گستاخ تر شد و پسر خویش عبدالمؤمن خان را با جمعى از سران ازبک مأمور تسخیر خراسان ساخت. عبدالمؤمین خان نیشابور را به اطاعت آورد و شهر مشهد را محاصره کرد. چون این خبر به شاه عباس رسید، بار دیگر لشکر به سوى خراسان برد؛ ولى در
تهران به سختى بیمار شد و ناگزیر از پیشرفت باز ماند. شهر مشهد پس از چهار ماه مقاومت به دست ازبکان افتاد و به فرمان عبدالمؤمن خان، سربازان ازبک بسیارى از مردم آن شهر را کشتند و آرامگاه حضرت رضا «ع» را به باد غارت دادند، پس از آن قسمت وسیعى از خاک شمال خراسان به تصرف ازبکان درآمد و در آن دیار به تاخت و تاز مشغول شدند.
لشکرکشی اول شاه عباس برای باز پس گیری خراسان
شاه عباس در 1001 ق / 1592 - 3 م بار دیگر براى باز گرفتن شهرهاى خراسان از قزوین بیرون آمد و تا بسطام پیش رفت. در همان حال از عبدالمؤمن خان ازبک که در نیشابور بود نامهاى رسید که در آن از شاه عباس خواسته بود که مصالحه نامهاى را که پیش از آن میان حسن بیگ
آق قویونلو و سلطان حسین میرزاى بایقرا درباره سرحدات
عراق عجم و خراسان منعقد شده بود، محترم شمارد و خراسان را رها کند. شاه عباس نیز در پاسخ نوشت که این مصالحه نامه به او ارتباطى ندارد و در محل جنگ به زودى با او روبهرو خواهد شد.
پس از آن شاه عباس از بسطام به جانب نیشابور تاخت و چون به محل جاجرم رسید، از نامه دیگرى که عبدالمؤمن خان به او نوشته بود، دریافت که وى از نیشابور به جام عقب نشینى کرده است. شاه عباس به آسانى شهرهاى مزینان، سبزوار، جاجرم و نیشابور را گرفت و در هر یک از این دیار حکام ایرانى گذاشت و تا نزدیکى شهر پیش رفت، اما به سبب سرماى سخت خراسان، ادامه کار را به پایان این فصل واگذاشت و به قزوین بازگشت.
در همان ایام، نور محمد خراسان - والى مرو شاهجان و اورگنج - و حاجى محمد خان، معروف به حاجم خان، پادشاه خوارزم، که با یکدیگر خویشاوند بودند، بر ولایات شمالى خراسان مانند نسا و درون، اختلاف داشتند؛ نور محمد خان از عبدالله خان ازبک یارى خواست و حاضر شد در قبال کمک او، ولایت مرو را به خان ازبک بسپارد. عبدالله خان، از اختلاف این دو حاکم استفاده کرد و به بهانه کمک به نور محمد خان، مرو را توسط پسرش عبدالمؤمن خان تصرف کرد؛ اما از سپردن ولایات شمالى خراسان به نور محمد خان خوددارى ورزید. نور محمد خان، به ناچار خراسان را ترک گفت و به نزد شاه عباس به قزوین رفت. همینکه شاه عباس از خبر آمدن نور محمد خان به قزوین مطلع شد، پسر خود شاهزاده محمد باقر میرزا معروف به صفى میرزا را با اعتمادالدوله وزیر و جمعى از امیران و سرداران بزرگ به استقبال وى روانه کرد، و او را با مهربانى بسیار در ایوان
چهل ستون قزوین به حضور پذیرفت.
در ادامه این جریان، رقیب نور محمد خان، یعنى حاجى محمد خان هم که از پیش سپاه ازبک گریخته بود به دربار قزوین آمد و شاه او را هم با محبت به حضور پذیرفت. پس از آن حاجى محمد خان را به رى فرستاد و نور محمد خان را با خود به
اصفهان برد. شاه عباس در 1002 ق / 1594 م به خراسان رفت و در جلوگیرى از تهاجم ازبکان کوشید، اما سپاه ازبکان هر بار که شاه به آن دیار مىرفت، از جنگ رو در رو اجتناب مىکرد. بدین جهت، پس از بازگشت شاه از خراسان، بار دیگر، آن دیار و خوارزم را عرصه ترکتازى خود ساخت و بسیارى از شهرها را ویران و قتل و عام کرد.
لشکرکشی دوم شاه عباس برای فتح خراسان
در آغاز سال 1004 ق / سپتامبر 1595 م، شاه عباس بار دیگر سپاهى تدارک دید و به خراسان لشکر کشید و تا نزدیکى اسفراین، که آن هنگام در محاصره عبدالمؤمن خان بود، بى آنکه با دشمنى رو به رو شود، پیش رفت. خان ازبک به محض خبر دار شدن از اردوى شاه، اسفراین را رها کرد و به سوى مشهد و از آنجا به بلخ گریخت. سپاه صفوى پس از تصرف قلعه اسفراین، به جاى آنکه به سبزوار و نیشابور و مشهد رود و عبدالمؤمن خان را تعقیب کند، راه استراباد پیش گرفت. خان ازبک، مجددا" با اطلاع از دور شدن سپاه شا، به خراسان بازگشت و شهر سبزوار را قتل عام کرد. شاه عباس از شنیدن این خبر، با وجودى که بخشى از سپاهیان خویش را مرخص کرده بود، با بازمانده لشکر رو به سبزوار نهاد؛ اما باز عبدالمؤمن خان از پیش سپاه ایران گریخت و شاه ایران سبزوار را به یکى از سرداران قزلباش سپرد و تا نزدیکى نیشابور پیش رفت.
از آن سال تا 1007 ق / 1598 م بخشى از خراسان در دست ازبکان باقى ماند. در این مدت، شاه عباس سرگرم سرکوب یاغیان
مازندران،
گیلان و
لرستان بود. در این میان عبدالله خان ازبک و پسرش عبدالمؤمن خان، بر سر سلطنت اختلاف افتاد و نزدیک بود که به جنگ منتهى گردد، ولى با درگذشت عبدالله خان، عبدالمؤمن خان در پادشاهى مستقل شد و در شهر
سمرقند به جاى پدر نشست.
لشکرکشی سوم شاه عباس به خراسان برای آزادسازی آن از دست ازبکان
با رسیدن خبر مرگ عبدالله خان ازبک به اصفهان، بار دیگر شاه عباس مصمم شد تا با لشکرکشى به خراسان، آن سرزمین را از حکمروایى ازبکان کاملا" آزاد سازد. پس در ماه رمضان سال 1007 ق / آوریل 1599 م با سپاهى گران از پایتخت بیرون آمد و از طریق کاشان عازم خراسان شد. سپاهیان فارس و کرمان نیز از راه یزد و بیابانک به سپاه شاه عباس پیوستند. شاه نخست از بسطام به نیشابور رفت و آن ولایت را به آسانى گرفت و پیشتازان قزلباش به سوى مشهد متوجه شدند. در نزدیکى مشهد خبر کشته شدن عبدالمؤمن خان ازبک رسید و مایه شادمانى بسیار شد و شاه در 25 ذى الحجه 1007 ق / 19 ژوئیه 1599 م، وارد مشهد شد. با کشته شدن عبدالمؤمن خان، اختلاف بین سرداران ازبک افتاد؛ پیر محمد خان در بخارا، پسر عمویش عبدالامین خان در بلخ و دین محمد خان در هرات، هر یک خود را شاه ازبک مىخواندند.
شاه عباس پس از سه روز اقامت در مشهد براى تصرف هرات بیرون آمد و تا فرهاد جرد جام پیش رفت؛ اما در جنگى که در محل رباط پریان، در چهار فرسنگى هرات میان سپاهیان ایرانى به سرکردگى فرهاد خان و دین محمد خان - حاکم هرات - روى داد، سربازان ایرانى به جهت بى احتیاطى و غافلگیر شدن، شکست خورد. شاه عباس سردار ایرانى را به جهت این اهمال به قتل آورد و خود ا اندک سپاهیانى که در اختیار داشت بر سپاه ازبک تاخت و قلعه هرات را تسخیر کرد. دین محمد خان در این جنگ کشته شد.
شاه عباس در این سفر نور محمد خان والى سابق مرو شاه جان و اورگنج و حاجى محمد خان «حاجم خان» - پادشاه خوارزم - را نیز همراه آورده بود؛ هر یک را به ولایات از دست رفته خویش روانه کرد تا بار دیگر حکومت پیشین خود را به دست آورند. آن دو نیز با کمک سپاه قزلباش، بر دشمنان غلبه یافتند و مژده
پیروزى را براى شاه عباس به هرات فرستادند. ولى حکومت نور محمد خان در مرو دیرى نپایید، زیرا شاه عباس در آغاز سال 1008 ق / 1599 م باز به خراسان رفت و بیش از یک سال در مشهد و شهرهاى دیگر ماند؛ سرانجام در 1009 ق / 1600 م قلعه مرو را نیز از نور محمد خان گرفت و ضمیمه ایران کرد. بهانه شاه براى این اقدام، شرط ادب به جاب نیاوردن نور محمد خان در استقبال از شاه بود. چون مرو به تصرف سپاه قزلباش درآمد، شاه عباس، نور محمد خان را بخشید و با فرزندان و بستگانش به شیراز فرستاد و دستور داد که تا زنده است براى مخارج وى و همراهانش، روزى بیست هزار دینار «20 ریال» از خرانه دولت بپردازند، و او تا زنده بود در شیراز به سر برد.
قیام باقی خان ازبک علیه پیره محمدخان امیربخارا
در همان سال باقى خان ازبک، برادر دین محمد خان - حاکم هرات - در ماوراءالنهر بر پیره محمد خان - امیر بخارا - قیام کرد و او را در جنگى کشت و شهر بلخ را تصرف کرد. این قیام باعث شد دو تن از شاهزادگان ازبک از بیم دین محمد خان به شاه عباس پناهنده شوند. شاه در 1011 ق / 1602 م، به بهانه آن که این دو شاهزاده را به ملک موروثى آنها برساند، با سپاهى گران، که سیصد ارابه و چندین توپ و ده هزار تفنگچى داشت، به عزم گرفتن ولایت و شهر بلخ به خراسان رفت، اما با وجودى که تا پاى دیوارهاى شهر بلخ پیش روى کرد، به جهت افتادن بیمارى وبا در میان سربازان ایرانى، ناگزیر عقب نشینى کرد.
ولی خان محمد ازبک حاکم ترکستان و بلخ
در 1020 ق / 1611 م ولى محمد خان ازبک که پس از مرگ برادرش باقى خان در 1014 ق / 1605 م به جاى او بر تخت سلطنت ترکستان و بلخ نشسته بود. چون از امام قلى سلطان، برادر زاده خویش که مدعى پادشاهى وى بود، شکست خورد، به ایران آمد. شاه عباس از او استقبال شایستهاى ترتیب داد و به گرمى پذیراى ولى محمد خان ازبک شد. وى دراصفهان عاشق دختر زیبایى به نام گلپرى شد و کار عشقش چنان بالا گرفت که شاه عباس واسطه وصال آن دو گشت. اما ولى محمد خان انتظار داشت که شاه ایران، سپاه گرانى با او همراه کند تا سلطنت از دست رفته را از حریف خود باز گیرد. شاه عباس به بهانه اینکه ترکان عثمانى به آذربایجان حمله بردهاند و باید با تمام قوا به دفع ایشان همت گمارد، از ارائه کمک مؤثر سر باز زد، و تنها زینل بیگ شاملو، از سرداران قزلباش را به رسم میهمان نوازى با گروهى از افراد سپاه وى به ترکستان فرستاد و مبلغ پنجاه هزار تومان هم براى مخارج وى به خراسان حواله کرد. پس از رفتن وى، جمعى از ازبکان که با او نرفته و در اصفهان مانده بودند، مردم شهر به بهانه سنى بودن آنها را به قتل آوردند! ولى محمد خان هم در ماوراءالنهر به سبب خیانت سردارانش از برادر زاده خود شکست خورد و کشته شد.
از 1007 ق / 1598 م که شاه عباس به خراسان رفت و آن دیار را از فتنه ازبکان پاکسازى کرد، دیگر خطر عمدهاى، نواحى شرقى ایران را تهدید نکرد و شاه با فراغ خاطر به دشمن بزرگ یعنى عثمانیها پرداخت.