امام صادق علیه السلام میفرمود:
امیرالمؤمنین علی علیه السلام عازم
جنگ صفین بود. نزدیک کوهی در صفین، وقت نماز مغرب فرا رسید. امام مدتی در تفکر و اندیشه فرو رفت، آن گاه وضو گرفت و
اذان گفت. پس از پایان اذان، ناگهان کوه شکافته شد و مردی سپیدرو با سر و موی سفید ظاهر شد و گفت:« سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و رحمت و برکات خدا بر تو باد! خوش آمدی ای جانشین آخرین پیامبر و پیشوای زیباچهرهگان سپیدروی! سلام بر فاضلی که به پاداش صدیقین و آقای اوصیاء دست یافته است.»
امام علی نیز به او فرمود:« بر تو نیز سلام باد ای برادرم،
شمعون بن حمون، وصی
عیسی بن مریم روح القدس.»
شمعون جواب داد:« من در انتظارم که روح الله (حضرت عیسی) فرود بیاید و جز تو کس دیگری را نمیشناسم که در راه خدا بیشتر از همه بلا و سختی دیده باشد و پاداشش در قیامت نیکوتر و جایگاهش از تو رفیع تر باشد. برادرم، در وضعیتی که هستی صبر پیشه کن تا فردای قیامت حبیبت را ملاقات کنی.
دیروز یارانت را دیدم که از دست
بنی اسرائیل چه عذاب ها دیدند؛ آنها را با اره، اره کردند و به صلیب کشیدند. اگر آنانی که در برابر تو ایستاده اند و با تو سر جنگ دارند و فعلاَ در عزت ظاهری به سر میبرند می دانستند خداوند چه عذابی برایشان تدارک دیده است، دست از جنگ با تو می کشیدند، و اگر این چهره های نورانی ای که در اطرافت هستند می دانستند به دلیل اطاعت از تو، خداوند چه پاداشی برایشان در نظر گرفته است، آرزو می کردند که قطعه قطعه شوند.»
آن گاه از امام علی خداحافظی کرد و دوباره در میان کوه پنهان شد.
منبع:
- بحارالانوار، ج 39، ص 134، حدیث 7 ----------- بصائرالدرجات
مراجعه شود به: