احمد بن علی بن کلثوم سرخسی میگوید: روزی ابوزنیبه به من گفت: «از داستان احکم بن بشار مروزی خبر داری و می دانی آن نشانی که در گلویش هست علامت چیست؟»
گفتم:«نشان بر گلوی احکم را دیدهام و چندین مرتبه از او پرسیدهام ولی به من چیزی نگفته است.»
ابوزنیبه گفت:« در زمان
امام جواد علیه السلام من و احکم و پنج نفر دیگر در
بغداد در یک حجره با هم بودیم. یک روز عصر احکم از حجره خارج شد و شب برنگشت. در دل شب، نامه ای از امام جواد علیه السلام آمد که دوست خراسانی شما (یعنی همین احکم بن بشار مروزی) را ذبح کردهاند، در پارچه ای پیچیده و در فلان زباله دان انداختهاند؛ بروید و او را با فلان چیز مداوا کنید. ما رفتیم و او را همانگونه که امام فرموده بود، سربریده یافتیم. طبق دستور امام مداوا کردیم تا اینکه بهبود پیدا کرد و خوب شد.»
منابع:
بحارالانوار، ج 50، ص 64، ح 41.
مراجعه شود به:
برگهایی زرین از مکارم اخلاق امام جواد علیه السلام