ابن ابی داود، یکی از قاضیان معروف زمان
معتصم، میگوید:
امام جواد علیه السلام در مجلسی با استناد به آیات قرآن و روایات
پیامبر خدا برای معتصم ثابت کرد که حد دزدی، قطع انگشتان دست است. سپس انگشتان شخصی که اعتراف به دزدی کرده بود، طبق حکم امام جواد علیه السلام و به فرمان معتصم قطع شد.
سه روز پس از این ماجرا نزد معتصم رفتم و گفتم:« خیر خواهی برای امیر المؤمنین امری واجب است.» بعد به او گفتم در مجلسی که همه فقها و دانشمندان، وزیران، نویسندگان و فرماندهان جمع شده اند و اخبار آن به گوش مردم می رسد، صلاح نیست خلیفه همه نظرها را رد کند و نظر فردی را که فقط عدهای از مردم معتقد به امامتش هستند، بپذیرد.
معتصم از شنیدن این حرف رنگ به رنگ شد و تازه فهمید چه اشتباهی کرده.
فردای آن روز به یکی از وزیرانش دستور داد امام جواد علیه السلام را به منزل خودش دعوت کند و به او غذای زهرآلود بدهد. امام جواد علیه السلام به او فرمود:« میدانید که من در مجالس شما حاضر نمیشوم.»
وزیر گفت:« من فقط شما را دعوت کردهام. دوست دارم پا روی چشم من بگذارید و داخل خانه من بشوید. این را مایه برکت خانهام می دانم.»
امام جواد علیه السلام با اصرار صاحبخانه و بدون تمایل قلبی، دعوتش را پذیرفت.
امام وقتی وارد منزل او شد و قدری از غذایش را تناول فرمود، احساس مسمومیت کرد. مرکب سواری خود را طلب کرد و در پاسخ صاحبخانه که گفت« تشریف داشته باشید،» فرمود:« از خانهات خارج شوم، برای خودت بهتر است.»
پس از آن شب، امام جواد علیه السلام پیوسته در حال بیماری و تهوع به سر میبرد تا از دنیا رحلت فرمود.
منابع: بحار الانوار، ج 50، ص 6.
مراجعه شود به:
شهادت امام جواد علیه السلام