المعتصم بالله - خلیفه عباسی «218 - 227 ق / 833 - 842 م»
هشتمین خلیفه از
خلفای بنی عباس، معتصم فرزند هارون الرشید بود.
وی در
ماه رمضان سال 188 هجری قمری به دنیا آمد. او پس از برادرش
مأمون به خلافت رسید
اولین نفر از خلفای بنی عباس بود که به اسمش کلمه الله افزود و خود را به عنوان معتصم بالله معرفی کرد.
به معتصم خلیفه مثمن (منسوب به هشت) میگویند؛ زیرا هشتمین خلیفه بنی عباس و هشتمین نفر از اولاد حضرت
عبدالمطلب و هشتمین نفر از اولاد
هارون الرشید بود و هشت سال و هشت ماه و هشت روز حکومت کرد و هشت فرزند پسر و هشت فرزند دختر از او به جا ماند.
امام جواد علیه السلام در زمان
مامون و معتصم میزیست و سرانجام نیز به دستور معتصم مسموم و به شهادت رسید.
پس از مرگ مأمون، برادر او معتصم به خلافت رسید و سیاست معتزلی برادر را ادامه داد.
مسئول عمده اجرای این سیاست قاضی احمد بن دُؤاد بود.
ابن حنبل که از زمان مأمون به زندان افکنده شد و همچنان به مقاومت سرسختانه خود ادامه میداد، سرانجام از زندان آزاد شد و از آن پس در عزلت زیست. اما پیگیری «محنه» که شدت بیشتری گرفته بود، سبب آن شد که شورشی عمومی در بغداد به رهبری
احمد بن نَصر خُزاعی که از محدثان عالی مقام بود واقع شود.
شورشیان با شکست رو به رو شدند. ابن نصر در حضور خلیفه درباره اعتقاد به مخلوق بودن قرآن مورد سوال قرار گرفت که سخت از اعتراف به قبول این عقیده سر باز زد. دادگاه محنه وی را به مرگ محکوم کرد و سر بریده او را در میان شهر بر دار آویختند تا مایه عبرت دیگران شود «شعبان 231 ق / آوریل 846 م».
سه شورش دیگر در زمان خلافت معتصم واقع شد:
1- شورش زُطّ «کولیان» جنوب عراق
2- شورش بابک که مأمون نتوانسته بود فتنه او را فرو نشاند
3- شورش مازیار از سران طبرستان که خلیفه سردار تُرک خود افشین را برای مقابله با او فرستاد.
در این دوره، بیزانسیان در خارج آموریوم از سپاه خلیفه شکست خوردند و این شهر به تصرف مسلمانان درآمد. معتصم از آن جهت در تاریخ شهرت دارد که برای نخستین بار به طور روشمند، ترکان را وارد سپاهیان اسلام کرد و پایتخت جدیدی در سامرا بنا نهاد.
جنگ داخلی میان امین و مأمون ثابت کرد که خلیفه نیاز به نیروی مسلحی دارد که کاملاً نسبت به او وفادار و از اختلافهای دینی بر کنار باشد. به همین جهت بود که معتصم، حتی در زمان مأمون و به ویژه در آن هنگام که به فرمانداریهای مهم گماشته شد، برای خود گارد000/ 4 نفری از ترکان تشکیل داد و پس از آن که به خلافت رسید، شمار این غلامان افزایش یافت. در میان آنان علاوه بر غلامانی که در ماوراءالنهر خریداری شده بودند و به مهارت در سواری و تیراندازی شهرت داشتند، گروهی از اسلاوها
«صقلابیان» و حتی بربرها نیز به چشم می خوردند.
گفتهاند که در مدت کوتاهی، شمار سپاهیان خلیفه به000/70 غلام مزدور جنگی رسید که خراسانیان ایرانی الاصل و عربها که در زمان خلفای پیشینف هسته نیروهای اسلامی را تشکیل میدادند، به تدریج از کار برکنار شدند. این تغییر وضع، ناگزیر پیامدهای سنگینی برای دستگاه خلافت داشت؛ زیرا غلامانی که به خدمت سربازی میپیوستند، غالباً کسانی بودند که در برابر خدمت آزاد شده بودند و در کاخ خلیفه و حتی در دستگاه حکومت به مناصب عالی میرسیدند.
تشکیل همین سپاه مزدور ترک، به گفته وقایع نگاران، علت مستقیم انتقال معتصم از بغداد به سامرا بوده است.
مردم بغداد اعم از شیعه و حنبلی به شدت با سیاست معتزلیان که در آن هنگام شعله های خشم و شورش در همه مشاهده میشد مخالف بودند. از سوی دیگر حوادثی که میان ساکنان محلی و سواران ترک اتفاق افتاد، موجب آن شد که این ناسازگاری ها به اوج خود برسد. علاوه بر این، در آن زمان این هوس برای فرمانروایان عباسی پیدا شده بود که برای نمایاندن جاه و جلال و قدرت خود قرارگاه های تازهای بنا کنند؛
مثلاً هارون الرشید در اواسط خلافت خود، چند سالی بغداد را ترک گفت و در رَقه که منصور بر کنار فرات در میانرودان علیا تأسیس کرده بود، مسکن گزید.
معتصم، پس از آن که نقاط مختلف کرانههای دجله در شمال بغداد را مورد بررسی قرار داد، محل سامرا را در صد کیلومتری پایتخت قدیم برای تأسیس شهر و کاخ تازه خود برگزید. بناهایی که در این محل به فرمان خلیفه ساخته شد، عبارت بود از کاخ، مسجد جامع و منازل شخصیت های بزرگ و همچنین ادارات و سربازخانهها. سامرا همچون شهر گِرد بغداد مستحکم نشده بود و در عین حال کرانههای دجله امتداد داشت. سپس در مدت اندکی زمین های بزرگ توزیع و بناهای فراوان در سامرا بنا شد که ویرانههای آن ها هنوز هم بینندگان را به یاد عظمت زمان آبادانی آن ها میاندازد. سربازان مزدور، بنابر واحدها و محل های اصلی خود، در محلههای مختلف جای داده شدند و به هیچ وجه اجازه نداشتند که با مردم محلی در آمیزند و یا زنی جز دختران ترک که خلیفه برای همین منظور آورده بود اختیار کنند.
معتصم به سال 227 قمری درگذشت و خلافت را به برادر خود واثق سپرد.
منابع:
منتخب التواریخ ، ص 643