یک سال،
عمر نصف اموال کارگزارانش را گرفت و همه را جریمه کرد، جز
قنفذ که نه تنها از او چیزی نگرفت و او را معاف کرد، بلکه بیست هزار درهمی را که از او گرفته بودند، پس داد. و حال آنکه در همان سال از
ابوهریره که دوست و یاور عمر بود، نصف اموالش را که بیست و چهار هزار درهم بود، گرفته بودند.
سلیم بن قیس میگوید:
روزی وارد
مسجد رسول خدا شدم. افرادی از
بنی هاشم دور هم حلقه زده بودند.
عباس، عموی
رسول خدا، از
امیرالمؤمنین پرسید:« آن سال، عمر چرا قنفذ را جریمه نکرد؟»
امیرالمؤمنین نگاهی به اطراف خود انداخت و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ سپس فرمود:« به پاس ضربههایی که قنفذ با تازیانه بر بازوی
فاطمه علیهاسلام زد. فاطمه در اثر همان ضربات از دنیا رفت، در حالی که بازویش مانند بازوبند ورم کرده بود.»
منابع:
- فاطمة الزهراء رحمانی/ 534/ 32
مراجعه شود به: