ابن ابی العاص ابن امیه بن عبد مناف مکنی به ابوعبدالملک و سرسلسله بنیمروان بود. در سال دوم هجرت در
مکه متولد شد و در
طائف پرورش یافت. پدرش
حکم بن ابی العاص از استهزاکنندگان رسول خدا و مطرود آن حضرت بود.
مروان و پدرش به زبان رسول خدا مورد لعنت قرار گرفته اند. مروان و پدرش به حکم و دستور رسول خدا از
مدینه تبعید شدند و حق ورود به مدینه را نداشتند. با آن که عثمان برای رفع تبعید، چند بار نزد پیامبر اکرم از آنان
شفاعت کرد، ولی مورد قبول حضرتش واقع نشد.
در زمان خلافت
ابوبکر نیز
عثمان به شفاعت آنان پرداخت ولی ابوبکر گفت: من تبعیدی و راندهشده رسول خدا را به مدینه راه نمیدهم.
در زمان خلافت عمر باز هم عثمان برای بازگشت آنان به مدینه اقدام کرد ولی عمر هم گفت: من تبعیدی و راندهشده رسول خدا را به مدینه راه نمیدهم. تا اینکه عثمان خود به خلافت رسید و وسیله بازگشت مروان و پدرش حکم بن ابی العاص را به مدینه مهیا کرد.
مروان از خاصان و دبیران عثمان شد و به دامادی عثمان نائل آمد. وقتی عثمان به قتل رسید، همراه
طلحه و
زبیر و
عایشه رهسپار
بصره گردید و در
جنگ جمل مغلوب و دستگیر شد. امیرالمؤمنین با شفاعت امام حسن علیه السلام او را عفو فرمود ولی بیعت او را نپذیرفت و فرمود دست او دست خیانت است؛ اگر صد بار هم بیعت کند باز هم نقض میکند و بعد جمله معروف خود را -که از آینده خبر میداد- بیان فرمود: او را رها کنید. او سپس در
جنگ صفین در کنار
معاویه جنگید.
معاویه در سال 42 هجری او را حاکم مدینه قرار داد. مروان در بسیاری از فتنه های مدینه و شام شرکت داشت و در سال 64 پس از کنارهگیری معاویه بن یزید از خلافت، ادعای خلافت کرد. مردم هم با او بیعت نمودند.
برخی گویند همسر او ام خالد در خواب، بالشی بر روی او قرار داد و او را خفه کرد.
مروان دارای قامتی دراز و خلقتی آشفته بود؛ به طوری که او را خیط باطل (درازقد منحرف) لقب داده بودند.
منابع: لغتنامه دهخدا به نقل از منتهی الارب نهج البلاغه، اعلام زر کلی.