پس از تعیین
مهریه و پذیرش
وهب (پدر آمنه) و
عبدالمطلب (پدر عبدالله)، مراسم عقد آمنه و
عبدالله برگزار شد. مهریه آنها برابر با چهار هزار درهم و پانصد مثقال طلای سرخ بود.
سفره غذا با انواع خوردنیها و آشامیدنیها گسترده شد و عبدالمطلب برای شادباش ازدواج پسرش، بسته هایی از
مشک و
عنبر و
شکر و
کافور به مبلغ هزار درهم نثار عروس خود کرد.
پس از این مراسم عبدالمطلب رو به وهب کرد و گفت:« سوگند به پروردگار آسمان که از این خانه خارج نمیشوم مگر اینکه عروسی این دو برگزار شود.»
وهب با سرعت شروع به فراهم آوردن مقدمات عروسی شد. ده آرایشگر آمنه را آراستند و نزدیک عصر که کار آرایش تمام شد، او را بر تختی از چوب خیزران نشاندند. بر این تخت زیراندازی از پارچه های ابریشمی رنگارنگ انداختند، بر عروس انواع زینت آلات و جواهر آویختند و بر سر او تاجی زیبا نهادند. وهب آمادگی عروس را به عبدالمطلب خبر داد. او نیز عروس خود را بوسید، سپس به فرزندش عبدالله گفت:« نزد آمنه برو و از دیدار او لذت ببر.»
بنابر رسم آن دوران، داماد دستان خویش را در مراسم عروسی حنا می بست و تا رنگ حنا بر دستان او بود، از همسر خود جدا نمی شد.
عبدالله نیز تا چهل روز نزد آمنه ماند و نطفه پاک
پیامبر صلی الله علیه و آله در همین ایام بسته شد.
منابع:
- بحارالانوار، ج15، ص282، ح27 --- الفضائل
مراجعه شود به: