جامعه اگر وجود حقیقی داشته باشد ، قهرا قوانین و سنن مخصوص به خود دارد . اگر درباره ماهیت جامعه منکر وجود عینی جامعه شویم ، قهرا جامعه را فاقد سنت و قانون دانستهایم . و اگر ترکیب جامعه را از نوع ترکیب صناعی و ماشینی بدانیم ، جامعه قانون و سنت دارد ولی همه قوانین و سنتش در رابطه علی و معلولی و مکانیکی اجزاء و تأثیر مکانیکی بخشهای جامعه در یکدیگر خلاصه میشود بدون اینکه در جامعه نشانهای از نوع حیات و زندگی و آثار مخصوص دیده شود .
و اگر نظریه سوم
ترکیب روحها و اندیشه ها را بپذیریم ، اولا جامعه به حکم اینکه خود از نوعی حیات مستقل از حیات فردی برخوردار است - هر چند این حیات جمعی وجود جدایی ندارد و در افراد پراکنده شده وحلول کرده است - قوانین و سننی مستقل از افراد اجزای خود دارد که باید شناخته شود و ثانیا اجزای جامعه که همان افراد انساناند - برخلاف نظریه ماشینی - استقلال هویت خود را ولو به طور نسبی از دست داده ، حالت ارگانیزه پیدا میکنند ، ولی در عین حال ، استقلال نسبی افراد محفوظ است ، زیرا حیات فردی و فطریات فردی و مکتسبات فرد از طبیعت بکلی در حیات جمعی حل نمیگردد .
در حقیقت ، مطابق این نظریه انسان با دو
حیات و دو
روح و دو " من " زندگی میکند : حیات و روح و " من " فطری انسانی که مولود حرکات جوهری طبیعت است ، و دیگر حیات و روح و " من " جمعی که مولود زندگی اجتماعی است و در " من " فردی حلول کرده است و علیهذا بر انسان ، هم قوانین روانشناسی حاکم است و هم سنن جامعهشناسی . و مطابق نظریه چهارم تنها یک نوع سنت و قانون بر انسان بما هو انسان حاکم است و آن سنن اجتماعی است و بس .
در میان علمای اسلامی شاید اولین فرد که به صراحت از سنن و قوانین حاکم بر جامعه ، مستقل از سنن و قوانین افراد ، یاد کرده است و در نتیجه برای جامعه " شخصیت " و " طبیعت " و " واقعیت " قائل شده است ، " عبدالرحمن بن خلدون تونسی " است که در مقدمه معروفش بر تاریخ ، به تفصیل بحث کرده است . و در میان علما و حکمای جدید ، اولین فرد که در پی کشف سنن حاکم بر جماعات برآمده ، " منتسکیو " ی فرانسوی دانشمند قرن هیجدهم میلادی است .
" ریمون آرون " درباره منتسکیو میگوید :
" هدف او معقول گردانیدن تاریخ است . او میخواهد معنای داده تاریخی را درک کند . آری ، داده تاریخی به صورت گوناگون تقریبا بیانتهایی از رسوم ، عادات ، افکار ، قوانین و نهادهای اجتماعی به وی عرضه میگردد . همین گوناگونی ظاهرا نامربوط است که نقطه آغاز تحقیق را تشکیل میدهد . در پایان تحقیق باید نظمی اندیشیده جانشین این گوناگونی نامربوط گردد . منتسکیو درست مانند " ماکس وبر " میخواهد از دادههای نامربوط بگذرد تا به نظم معقول برسد . آری ، این مشی ، همانا مشی خاص جامعهشناس است "
خلاصه این بیان این است که در ورای گوناگونی شکلهای پدیدههای اجتماعی که آنها را با یکدیگر بیگانه نشان میدهد ، جامعهشناس وحدتی کشف میکند که همه گوناگونیها مظهر آن وحدت شناخته میشوند .
و همچنین درباره اینکه آثار و پدیدههای مشابه اجتماعی از یک سلسله علل مشابه سرچشمه میگیرند ، از کتاب ملاحظات درباره علل عظمت و انحطاط رومیان چنین نقل میکند :
" تصادف بر جهان حکمفرما نیست . این نکته را میتوان از رومیان پرسید ، زیرا آنان تا زمانی که برنامهای در فرمانروایی داشتند با کامیابیهای پیاپی قرین بودند و چون برنامهای دیگر در پیش گرفتند با ادبارهای پیاپی روبرو شدند . در هر نظام سلطنتی علتهایی ، خواه اخلاقی و خواه جسمانی ، در کار است که نظام مذکور را به اعتلا میرساند ، برقرار میدارد یا به سوی پرتگاه نابودی سوق میدهد . همه پیشامدها تابع این عللاند و اگر تصادف یک نبرد ، یعنی علتی خاص ، دولتی را واژگون کرده باشد یقینا علتی کلی در کار بوده که موجب گردیده است تا دولت مذکور به دنبال یک نبرد از پا درآید . سخن کوتاه ، روند اصلی است که موجب همه پیشامدهای جزئی میشود " (مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی ، ص . 27 ).
قرآن کریم تصریح میکند که امتها و جامعهها از آن جهت که امت و جامعهاند ( نه صرفا افراد جامعهها ) ، سنتها و قانونها و اعتلاها و انحطاط ها بر طبق آن سنتها و قانونها دارند . سرنوشت مشترک داشتن به معنی سنت داشتن جامعه است . و درباره قوم بنیاسرائیل میفرماید :
" « و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علوا کبیرا 0 فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عبادا لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار وکان وعدا مفعولا 0 ثم رددنا لکم الکره علیهم و امددناکم بأموال و بنین و جعلناکم أکثر نفیرا 0 ان أحسنتم أحسنتم لانفسکم وان أساتم فلها ، فاذا جاء وعد الاخره لیسوئوا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مره و لیتبروا ما علوا تتبیرا 0 عسی ربکم أن یرحمکم و ان عدتم عدنا و جعلنا جهنم للکافرین حصیرا »" (اسراء / 4 - . 8 .)
در آن کتاب ( یکی از کتب آسمانی ) به بنیاسرائیل حکم کردیم که شما دو نوبت در زمین فساد و سرکشی بزرگ خواهید کرد . هنگامی که وقت انتقام شما از سرکشی اولی برسد بندگانی نیرومند و جنگاور علیه شما برمیانگیزیم تا آنجا که در درون خانههای شما نفوذ کنند و این وعده حتما عملی خواهد شد . آنگاه شما را ( در اثر پشیمانی از بدکاری و بازگشت به راه راست ) بر آنها تسلط بخشیم و با ثروتها و نفرات مدد کنیم و شما را از نظر عده بر آنها فزونی دهیم . ( به طور کلی ) اگر نیکی کنید به خود نیکی کردهاید و اگر بدی کنید به خود کردهاید ( یعنی سنت و قانون ما ثابت و لایتغیر است ، که در شرایطی به مردمی قوت و قدرت و عزت و استقلال میدهیم و در شرایطی آنها را زبون و ذلیل دیگران میسازیم ) . و آنگاه که نوبت انتقام دیگر از شما ( در اثر بازگشت دیگر شما به فساد و تباهی ) برسد ( بندگان دیگری قوی و جنگاور بر شما مسلط میکنیم ) تا چهرههای شما را دژم نمایند و مانند نوبت اول داخل مسجد گردند و تا بر هر چه تسلط یابند به سختی نابود سازند . امید است باز هم خداوند ( اگر به راه راست باز گردید ) رحمت خود را شامل حال شما گرداند و اگر شما بار دیگر به فساد باز گردید ما به عقوبت و تسلط دشمن بر شما باز میگردیم .
جمله اخیر : " « و ان عدتم عدنا »" ( هر چه به تباهی باز گردید ما به زبون ساختن شما به دست دشمن باز میگردیم ) با توجه به اینکه مخاطب ، قوم و امت است نه فرد ، کلیت و سنت بودن قوانین حاکم بر جامعهها را میرساند .
کتاب جامعه و تاریخ
نویسنده شهید مطهری
صفحه35-38