فرهنگ در عهد ایلخانان
چند با تو گویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنیبر جهانیدن رَسَنبازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی بخدا تُرا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادبار بمانی و یک جواز هیچ جا حاصل نتوانی کرد.
رساله دلگشا، لطایف عبید زاکانی، ص 115
ورطه هولناکی که هجوم مغولان پدید آورد، جانکاه تر از همه، انحطاط عقلی و فکری جامعه ایرانی بود.
در حمله مغول، چنان که از مطالب نقل شده از مورخان زمان بر میآید، شهرهای بزرگی که مرکز اصلی علوم و عالمان بود، خالی از سکنه و ویران شد.
هجوم و تصرف بلاد و کشتار مردم و غارت و ویرانی به درجهای از سرعت و شدت و وسعت بود که جز معدودی از بزرگان و متفکران، فرصت گریز و رهایی نیافتند.
کتابخانههای بزرگی که در شهرهای پر جمعیت و آباد
ماوراء النهر،
خراسان و
عراق بود، به سرعتی عجیب پایمال و یا در خرابهها مدفون شد و همراه صاحبان و خوانندگان راه دیار نیستی را در پیش گرفت.
بسیاری از خاندانهای حکومت و ریاست و دانش که غالب آنها مروجان علم و ادب و حامیان عالمان، ادیبان و دانشمندان بودند، به یکباره برافتادند و یا اگر بازماندگانی داشتند، به مرحلهای از فقر تنزل کردند که توان حمایت و نگهداری از حاملان علم و ادب برایشان میسر نبود.
فقر عمومی، از میان رفتن بسیاری از آبادیها، کوچک شدن شهرها، بر هم خوردن مراکز تحقیق و تعلیم و تعلم و افتادن کار به دست بیابانگردانی که علم و هنر را ارج نمینهادند و بدان توجهی نداشتند، مایه تنزل علمی و فکری محسوسی شد.
بزرگان فرهنگ در عهد ایلخانان
روی هم رفته، دوره
مغول و
ایلخانان، دورهای است که در آن از همه جهات اسباب انحطاط فکری، عقلی و اجتماعی ملت ایران، در عموم طبقات فراهم آمد.
لیکن در آغاز کار مغولان، اثرات سوء این پیشامد هنوز خود را به روشنی نشان نمیداد، زیرا هنوز عالمان باقی مانده از نسل گذشته که در گوشه و کنار و اطراف و اکناف میزیستند، سرگرم تدوین و تألیف و تصنیف بودند،
چنان که به تحقیق بزرگترین متفکران و شاعران و عالمان این عهد را میبایست از تربیت شدگان نسل پیش از مغول دانست. از این رو به هر میزان که به اواخر این عهد نزدیکتر میشویم، از کثرت این دسته عالمان و ادیبان کاسته شده و کمتر با یک اثر جدی و درخور توجه برخورد میکنیم.
شاعران در عهد ایلخانان
سیف الدین محمد فرغانی
اوضاع اجتماعی عصر مغولان در قصاید شاعرانی چون
سیف الدین محمد فرغانی شاعر و عارف بزرگ
درباره اوضاع زمان خود بسیار گویا و حائز اهمیت است.
شاعر در این قصیده مؤثر، وضع درد انگیز و دلگدازی از
انحطاط عمیق اجتماعی،
واژگونی اصول و مبانی دین و اجتماع،
کسادی بازار علم و هنر و راستی و مروّت، و
رواج نامردمی،
سفاهت و کژرایی
را مجسم میکند و از «پی آیندگان» بر جای میگذارد.
ظلم بَهر خانه لانه کرده چو خطّاف
عدل چو عنقا ز چشم خلق نهان بود
رایت اسلام سر شکسته ازیرا
دولتِ دین پیر و بخت کفر جوان بود
.... مردم بی عقل و دین گرفته ولایت
حال برّه چون بود چو گرگ شبان بود
گوشهای از قصیده محمد فرغانی شاعر سده 7 و 8 هجری
از این میان، آن چه که در خور توجه ویژه است، انتقادات تندی است که مولود آن عهد و زمانه بوده است. از جمله آنها گفتارهای
سیف الدین محمد فرغانی از شعرای عهد
سعدی است که در چندین قصیده خود، شرایط اجتماعی آن دروان را به خوبی به تصویر کشیده است و
شدیدترین حملات خود را متوجه امیران و عمال و حکام آن عهد کرده که همه را از زمره فاسدان و فاسقان میدانست.
دریغا مکنت چندین توانگر
بدست این گدایان اوفتاده
از انگشت سلیمان رفته خاتم
ولی در دست دیوان اوفتاده
زنان را گوی در میدان و چوگان
ز دست مرد میدان اوفتاده
چو مرغان آمده در دام صیّاد
چو دانه پیش مرغان اوفتاده
رعیت گوسپند اند این سگان گرگ
همه در گوسپندان اوفتاده
پلنگی چند میخواهیم یا رب
درین دیوانه گرگان اوفتاده
ز دست و پای این گردن زنانست
سراسر ملک ویران اوفتاده
.....................
.....
خدا درمان فرستد مردمی را
کزین دردند نالان اوفتاده
خواجوی کرمانی
به جز سیف فرغانی،
خواجوی کرمانی
شاعر اواخر این دوره نیز درباره امرای زمان خود سخنان طنز آمیز زیادی دارد از جمله:
روزی وفات یافت امیری در اصفهان
ز آنها که در عراق بشاهی رسیدهاند
دیدم جنازه بر کتف تونیان و من
حیران که این جماعت ازین تا چه دیدهاند
پرسیدم از کسی که چرا تونیان شهر
از کارها جنازه کشی برگزیدهاند
محال مرده در همه شهری جدا بود
هر شغل را برای کسی آفریدهاند
بر زد بروت و گفت که تا ما شنیدهایم
حامیان همیشه نجاست کشیدهاند!
اوحدی مراغهای
از دیگر عارفان و شاعران بزرگ سده هشتم که منظومه پر ارزشی در جامه وعظ و نصیحت دارد و به بسیاری از حقایق زمان اشارت کرده،
اوحدی مراغهای
است که
جام جم را به نام وزیر بزرگوار غیاث الدین محمد ساخت.
شاعر در قصاید خود از اینکه ماموران دولت هم دست در دست دزدان و مجرمان دارند می گوید:
دزد را شحنه راه رفت نمود
کشتن دزدِ بی گنه چه سود
دزد با شحنه چون شریک بود
کوچها را عسس چریک بود
همه مارند و مور، میر کجاست
مزد گیرنده دزدگیر کجاست
راه زد کاروانِ دِه را کُرد
شحنه شهر مال هر دو ببرد ....
شعر انعکاس جامعه ی عهد ایلخانان
این بغضهای گره شده اجتماع گه گاه به صورت شکایتهای درد انگیز منظوم یا منثور بر خامه شاعران و نویسندگان جاری شده و گاه نیز به هیأت مطایبات و هزلهایی تکان دهنده، چنان که در کلیات سعدی و عبید زاکانی جلوه کرده است.
سعدی جز در هزلیات که انتقادات خود را از طریق طنز و شوخی اظهار کرده، در غالب قصیدهها و قطعات منظوم و منثور خود، خواسته است تا از طریق ارشاد بزرگان عهد خویش، راه دادگری و خدمت به مردم را بیاموزد.
شاعران دیگری نیز که بین دو عهد گوینده بزرگ شیراز، سعدی و حافظ زندگی میکردند، از این گونه نصایح و اندرزها بسیار دارند.
با وجودی که منبع مهم بررسی حوادث دوران مغول به روایت مورخان آن عهد است، اما درک آن شرایط جز با بررسی ادبیات و سخن شاعران و اهل ادب ممکن نیست.
زیرا کنایات به کار گرفته شده در ادبیات آن عصر، بسیاری از حقایق را بر اهل نظر روشن میکند.
عظمت واقعه و شومی نتایج آن چنان شاعران و اهل ادب را تحت تأثیر قرار داده بود که در قصاید و منظومههای نظم و نثر آنها، انعکاسی از شرایط آن دوران و دردهای بی پایان مردمانی که در آتش کشتار و امر و نهی مغولان سوختند، و
پس از آن نیز با بروز
ملوک الطوایفیدر ایران، آخرین میراث باقی مانده در دست حکام محلی و امیران افتاد، انعکاسی روشن دارد.