فاطمه زهرا سلام الله علیها که با یک دنیا حزن و اندوه کنار بستر
پیامبر اکرم نشسته و شاهد آخرین ساعات زندگانی پدرش بود، با مشاهده سیمای رسول خدا که نشان از درد و رنجی طاقت فرسا داشت، اشعاری را که
ابوطالب پدر
حضرت علی علیه السلام برای پیامبر سروده بود، زیر لب زمزمه کرد:
« چهره سپید و فروزندهای که به آبروی او زمین از ابرها طلب باران میکند. او که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است. »
پیامبر با شنیدن این اشعار چشمها را گشود و با صدای ملایمی به دخترش فرمود:« این اشعاری است که ابوطالب درباره من سروده است. تو این اشعار را نخوان؛ بلکه این آیه قرآن را بخوان:«
و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم »_ سوره آل عمران، آیه 144_؛ (محمد تنها فرستاده ای است از سوی خدا؛ که پیش از او نیز فرستادگانی دیگر آمده اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به آیین گذشتگان خود باز می گردید؟)
فاطمه زهرا با شنیدن این آیه مدتی گریست. پیامبر به او اشاره کرد که نزدیک شود. آنگاه به آرامی در گوش دخترش چیزی گفت که غم او به شادمانی تبدیل شد.
فاطمه سلام الله علیها پس از درگذشت پیامبر در این باره میفرمود:« پدرم نخست مرا از مرگ خود مطلع کرد و من گریستم؛ ولی بار دیگر به من گفت تو نخستین کس از خاندان من هستی که به من ملحق می شود؛ و این خبر به من نشاط و سرور بخشید و دانستم که پس از مدتی کوتاه به پدرم ملحق می شوم.»
منابع:
مراجعه شود به: