« محمد بن نعمان» می گوید:
سید حمیری به امامت
محمد بن حنفیه معتقد بود و شراب نیز مینوشید.
روزی شنیدم بیمار است و به دیدنش رفتم. صورتش سیاه و چشمهایش کبود شده بود.
آنگاه به خدمت
امام صادق علیه السلام مشرف شدم که پس از ملاقات با
منصور، از
بغداد به
کوفه آمده بود. به امام عرض کردم:«از نزد سید حمیری می آیم. صورتش سیاه و چشمهایش کبود شده بود. او به شدت تشنه بود و قدرت حرف زدن نداشت، و شاید دلیلش این باشد که همواره شراب مینوشیده.»
امام پس از شنیدن سخنان من فرمود:«مرکب مرا آماده کنید.»
به همراه امام، به منزل سید حمیری رفتم. امام صادق علیه السلام کنار بالین سید حمیری نشست و او را صدا زد. سید چشمش را گشود و به امام نگاه کرد ولی قدرت سخن گفتن نداشت و شروع به گریه کرد.
امام صادق زیر لب چیزی گفت، ناگهان سید شروع کرد به حرف زدن، و به امام عرض کرد:«خداوند مرا فدای شما کند. آیا بر سر دوستان شما چنین بلایی باید بیاید؟!»
امام به او فرمود:«ای سید، به حق اعتراف کن، تا خداوند حالت را خوب کند و تو را مورد رحمتش قرار دهد و به همان بهشتی که به اولیائش وعده داده داخل نماید.»
حمیری نیز قصیده معروفش را که این چنین شروع می شود، سرود:«به نام خدا به صادق علیه السلام ایمان آوردم، و خدا بزرگتر است.»
امام صادق علیه السلام هنوز در مجلس حضور داشت که سید بهبود یافت و بلند شد در بسترش نشست.
مراجعه شود به: