عرض خاص یا
خاصه یکی از انواع مفاهیم
کلی یکی از اقسام
کلیات خمس است. این مفهوم، مفهومی
عرضی و یکی از دو قسم
کلیات عرضی است. (قسم دیگر کلیات عرضی،
عرض عام است.)
عرض خاص یا خاصه عبارت است از:
آن مفهوم کلی عرضی که فقط و فقط، اختصاص به افراد یک کلی داشته باشد.مانند مفهوم کلی نویسنده و شاعر نسبت به
انسان؛ که این دو مفهوم، تنها برافراد انسان اطلاق می گردد و به همین دلیل، عرض خاص انسان است.
و نیز مانند مساوی بودن
زوایا با دو
قائمه که عرض خاص
مثلث است؛ چرا که این مفهوم کلی، تنها در مورد مثلث و تنها برای این شکل معنا و مفهوم دارد و بر مفاهیم خارج از آن نمی تواند اطلاق شود.
بنابراین، مفهوم نویسنده برای انسان عرض خاص است؛ به دو دلیل:
1- اولا این مفهوم، عرض است؛ زیرا خارج از
ذات و حقیقت انسان است. (به دلیل این که انسان های زیادی هستند که نویسنده نیستند. و نویسندگی جزو ذات انسان نیست)
2- ثانیا این مفهوم، خاصه است؛ زیرا فقط به افراد یک
نوع یعنی نوع انسان اختصاص دارد.
چنانکه گفته شد، عرض خاص چون مفهومی عرضی است، خارج از حقیقت افراد خود است و جزئی از ذات افراد خود نیست؛ بلکه به صورت یک حالت و صفت عرضی در آنها وجود دارد و بر هر فردی که صدق کند، خارج از ذات و
ماهیت آن است.
تفاوت آن با دیگر عرضی کلی یعنی عرض عام، این است که این امر عارض، تنها اختصاص به یک نوع داشته و اطلاق این مفهوم برافراد خارج از آن نوع، بی معنی است.
عرض خاص چند جور است :
ممکن است همه افراد یک نوع را شامل شود؛ مانند خندان و سخنگو نسبت به انسان و ممکن است فقط برخی افراد نوع را شامل شود؛ مانند نویسنده و شاعر.
نکته ای که باید بدان توجه داشت، این است که عرض خاص، امری
نسبی است؛ یعنی یک مفهوم کلی عرضی ممکن است نسبت به یک مفهوم کلی، عرض خاص باشد، اما نسبت به کلی دیگر، عرض عام به شمار آید.
مثلا مفهوم راه رونده چون نسبت به
حیوان سنجیده شود، عرض خاص حیوان است (زیرا بر آنچه خارج از حیوان است نمی تون راه رونده اطلاق شود). اما همین مفهوم، نسبت به انسان، عرض عام است؛ زیرا غیر نوع انسان، انواع دیگری نیز از موجودات هستند که راه می روند و این مفهوم بر آن ها نیز قابل اطلاق است.
بنابر این همیشه باید عرض خاص را نسبت به یک مفهوم کلی سنجید و تا آن مفهوم کلی معلوم نشود، نمی توان معلوم کرد که این مفهوم حقیقتا عرض خاص است یا نه.
منابع
- آشنایی با علوم اسلامی، جلد 1، صفحه 38
- کلیات منطق صوری، صفحه 129