عَرَضمفهومی در مقابل
جوهر است.
جوهر چیزی است که قائم به ذات است و به چیز دیگری محتاج نیست، ولی عرض چیزی است که برای وجود داشتن، متکی به خود نیست، بلکه محتاج به غیر است تا قائم به آن باشد. مانند سفیدی، سیاهی، شجاعت، دوری، نزدیکی.
هر یک از این امور به گونه ای هستند که به خودی خود ممکن نیست در خارج باشند، بلکه همیشه در موجود دیگری تحقق می یابند.
مثلا تا جسمی نباشد که سفیدی در آن تحقق یابد، هرگز سفیدی وجود نخواهد داشت. بنا براین، جسم، جوهر قائم به ذات است، اما رنگ عرض است، زیرا نمی تواند وجود داشته باشد، مگر اینکه قائم به جسم باشد. سفیدی همیشه به صورت یک وصف برای جسم می باشد و هرگز ممکن نیست سفیدی به طور مستقل موجود باشد؛ یعنی موجودی داشته باشیم که فقط و فقط سفیدی باشد و نه سفیدی یک شیئ.
اصولا ملاک اصلی برای تشخیص عرض همین نیازمندی یک طرفه است؛ به این معنا که:
عرض همیشه به چیز دیگر که همان جوهر است احتیاج دارد، اما جوهر به عرض احتیاجی ندارد؛ سفیدی در وجود خود نیازمند جسم است، ولی جسم می تواند جسم باشد، بدون اینکه سفید باشد.
همچنین شجاعت در وجود خود نیازمند
نفس انسانی است تا برآ ن عارض گردد، اما نفس انسانی در هستی خود نیازی به شجاعت ندارد و انسان غیر شجاع بازهم انسان است و نفس دارد.
انواع اعراض را در 9 دسته تقسیم بندی می کنند و به همراه جوهر،
مقولات ده گانه می خوانند.
این دسته ها عبارتند از:
- کم (اندازه): به طول دو متر
- کیف (چگونگی): سفید یا باسواد
- این (کجا): در بازار
- متی (چه وقت): دیروز
- وضع (در چه حالی): نشسته یا خوابیده
- فعل (چه کار می کند): نوشتن
- انفعال (چه اثری می پذیرد): سوزانده شدن یا خیس شدن
- اضافه (در نسبت با چیز دیگر): دو برابر و یا بزرگتر
- ملک (داشتن): مسلح یا لباس پوشیده
- جوهر مانند: انسان یا اسب
این دسته بندی، عامترین طبقه بندی از موجودات جهان هستی است.
برای اطلاعات بیشتر، نگاه کنید به:
منابع
- فرهنگ فلسفی
- شرح مصطلحات فلسفی، صفحه 96
- کلیات منطق صوری، صفحه 137-136