پس از آغاز جنگ به وسیله
عمر بن سعد و شهادت جمعی از یاران
امام حسین علیه السلام، «یسار»، غلام
زیاد بن ابیه، و «سالم»، غلام
عبیدالله، به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
حبیب بن مظاهر و
بریر بن خضیر از جا برخاستند تا به میدان مبارزه بروند. امام حسین علیه السلام به آنان فرمود:«بنشینید.»
عبدالله بن عمیر از جا بلند شد و از امام علیه السلام اجازه خواست تا با آنان مبارزه کند، امام که دید وی مردی گندم گون و بلند بالا و دارای بازوانی قوی است، فرمود:« گمان دارم که حریفان خود را از پای در میآوری. اگر می خواهی برای مبارزه به سوی آنان برو.»
عبدالله بن عمیر به میدان شتافت. سالم و یسار به وی گفتند:« تو کیستی؟»
او خود را معرفی کرد. آنها گفتند:« ما تو را نمی شناسیم. باید
زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر یا بریر بن خضیر با ما مبارزه کنند. »
عبدالله بن عمیر به یسار که جلوتر از سالم ایستاده بود گفت:« ای ناپاک زاده، تو به درجه ای نرسیده ای که هر که را تو بخواهی به جنگت بیاید. هر کس به جنگ تو بیاید از تو بهتر خواهد بود.»
و در همین هنگام بر وی حمله کرد و او را با شمشیر زد و به قتل رساند.
در مدتی که سرگرم مبارزه با یسار بود، سالم به او حمله کرد. یاران امام فریاد بر آوردند که سالم قصد کشتن تو را دارد، ولی او اهمیت نداد. سالم به او رسید و با شمشیر ضربه ای به او زد.
عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولی به سالم امان نداد و او را نیز با شمشیر زد و از پای در آورد. سپس رجز خواند:«اگر مرا نمی شناسید، من فرزند قبیله کلب هستم. همین که اهل قبیله بنیعلیم هستم برای اثبات قدرت و دلاوری ام کافی است. من مردی استوار و خشمناکم و در هنگام پیش آمدهای ناگوار سست و ناتوان نمیگردم. ای ام وهب! تعهد می کنم که با نیزه و شمشیر به دشمن روی کنم. »
در این هنگام ام وهب، همسر عبدالله بن عمیر، عمودی از خیمه بر گرفت و به سوی همسرش شتافت تا به دشمن حمله برد. او به شوهرش گفت:« پدر و مادرم به فدایت! در راه فرزندان
رسول خدا مبارزه کن.»
عبدالله به سویش رفت و او را به طرف خیمهی زنان باز گرداند، ولی ام وهب لباس همسرش عبدالله را گرفته بود و میگفت:« هرگز تو را رها نمیکنم تا اینکه در کنارت کشته شوم.»
عبدالله که دست راستش از خون کشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپش هم قطع شده بود نتوانست همسرش را بازگرداند.
امام حسین علیه السلام جلو آمد و فرمود:«خداوند شما خاندان را جزای خیر دهد. به سوی زنان باز گرد و با آنان باش. خداوند تو را مورد رحمت خویش قرار دهد. بر زنان جنگ لازم نیست.»
ام وهب به سوی زنان باز گشت.
در این هنگام
عمرو بن حجاج زبیدی به جانب راست لشگر امام علیه السلام حمله برد و
شمر نیز به جانب چپ لشگر. یاران امام نیز با نیزه به آنها حمله میبردند.
عبدالله بن عمیر، این مبارز شیر دل، که در جانب چپ لشگر امام علیه السلام مبارزه میکرد گروهی از آنان را کشت که ناگاه هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تیمی از لشگر دشمن به او حمله کردند و او را به شهادت رساندند.
آن گاه سپاه عمر بن سعد به یکباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگی سخت در گرفت. بیشتر اصحاب امام بر روی زمین افتادند. چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبد الله بن عمیر به سوی شوهرش به راه افتاد و بر بالین او نشست.
خاک از رخسارش پاک کرد و گفت:« بهشت خدا گوارایت باد! از خدایی که بهشت را روزی تو کرد می خواهم که مرا همنشین تو در بهشت قرار دهد.»
در همین هنگام شمر به غلامش، رستم، فرمان داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد. در اثر این ضربه ام وهب به آرزوی خود رسید و در کنار همسر شهیدش جان داد. او اولین زنی است که در
کربلا به شهادت رسید.
منابع:
مراجعه شود به: