حضرت عبدالعظیم فرزند عبدالله بن علی بن الحسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب علیهم السلام است که نسب او با 4 واسطه به امام مجتبی علیه السلام می رسد. او از بزرگان علماء و زاهدین و عابدین است، او مردی بزرگوار و متقی و از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی علیه السلام است. و نهایت توسل و توجه را به خدمت ایشان داشته و احادیث بسیار از ایشان روایت می کند.
حضرت عبدالعظیم روایت می کند که به حضور امام هادی علیه السلام رسیدم چون آن حضرت مرا دید فرمود ای ابوالقاسم مرحبا و آفرین بر تو، تو حقاً ولی ما هستی! عرض کردم: ای فرزند رسول خدا می خواهم دین و اعتقادات خود را بر شما عرضه کنم که اگر مورد رضایت و تائید شماست بر آن باقی باشم تا خدا را ملاقات کنم حضرت فرمود: عرضه کن دین خود را؛
من نیز شهادت بر توحید و یگانگی خداوند و رسالت
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم و اینکه او بنده و رسول خدا و خاتم پیامبران است و پس از او پیغمبری نخواهد بود و دین او آخرین ادیان است و پس از او امام و خلیفه
امیر المومنین علی علیه السلام و سپس
حسن و بعد از آن
حسین و بعد
علی بن الحسین و بعد
محمد بن علی و بعد
جعفر بن محمد و بعد
موسی بن جعفر و بعد
علی بن موسی و بعد
محمد بن علی علیه السلام و بعد از این بزرگواران توئی امام من ای مولای من!
امام هادی علیه السلام فرمود: بعد از من
حسن است و بعد از او
خلف جانشین او که غائب خواهد بود تا زمان خروج او برسد.
حضرت عبدالعظیم می گوید، سپس من ادامه دادم . گفتم: من معتقدم دوست این بزرگواران دوست خدا و دشمن ایشان دشمن خداست و اطاعت ایشان اطاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداست... سپس امام هادی علیه السلام فرمود:
ای ابوالقاسم به خدا سوگند دینی که خداوند برای بندگانش پسندیده همین دین است! بر همین اعتقاد ثابت بمان، خداوند تو را به قول ثابت در زندگی دنیا و در آخرت ثابت بدارد.
حضرت عبدالعظیم در اثر ستم حاکم زمان از شهری به شهر دیگر عزیمت نموده تا در
ری در محله ای به نام ساربانان به طور ناشناس اقامت گزید و روزها در سردابی به عبادت و روزه مشغول و شبها خارج شده به زیارت قبری که هم اکنون در مقابل قبر خود اوست و متعلق به حمزه فرزند موسی بن جعفر علیه السلام است، می رفت.
در این مدت بسیاری از شیعیان او را می دیدند تا اینکه مردی از اهالی ری در خواب رسول خدا را دید که حضرت فرمود مردی از فرزندان فردا در این محل از دنیا خواهد رفت و در کنار درخت سیب در پای عبدالجباری و عبدالوهاب مدفون خواهد شد.
آن مرد برای خرید آن درخت به صاحب باغ مراجعه کرد لیکن صاحب باغ نیز شب گذشته همان خواب را دیده بود و محل آن درخت و تمامی باغ را وقف شیعیان نمود تا در آنجا مدفون شوند.
پس از مدتی حضرت عبدالعظیم مریض شد و به همان مرض از دنیا رفت و هنگامی که او را برای غسل آماده می کردند. در جیب لباسش نوشته ای دیدند که درآن نوشته بود:
من ابوالقاسم عبدالعظیم فرزند عبدالله فرزند علی فرزند حسن فرزند حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام هستم.
امام هادی علیه السلام به شخصی از اهالی ری که به خدمت ایشان رسیده بود فرمود: از کجا می آئی؟ گفت از زیارت امام حسین علیه السلام .
حضرت فرمود: بدان اگر قبر عبدالعظیم را (که نزد شماست) زیارت می کردی مانند کسی بودی که حسین علیه السلام را زیارت کرده است.
منابع:
منتهی الامال، ج 2، ص 391. و سفینه البحار، ج 6، ص 30.