طوایف قزلباش در عهد شاه عباس اول
«996 ق / 1588 م»
شاه عباس که جوانى با اراده و جسور و قدرت دوست و با تدبیر بود، از آغاز پادشاهى دریافت که کار سلطنت با خودرأیى و اقتدار و نفوذ فوق العاده سرداران قزلباش در امور کشورى و لشکرى، سامان نمىیابد؛ پس مصمم شد که به هر بهانه سران صاحب نفوذ قزلباش را به هر قیمتى شده حتى در کمال بیرحمىاز میان بردارد و قدرت و اختیارات موروثى ایشان را محدود کند.
در سال دوم سلطنت شاه عباس 997 ق / 1589 م، بعد از کشته شدن مرشد قلى خان، جمعى از اتباع و طرفداران او مىخواستند رستم میرزاى صفوى، نوه بهرام میرزا، برادر شاه طهماسب اول را، که در قسمتى از
افغانستان حکومت داشت، به خراسان آورند و به سلطنت نشانند و باز آن سرزمین را از ایران جدا کنند.
یکى از سرداران قزلباش، به نام بوداق خان چکنى هم، که لله سلطان حسن میرزا پسر چند ماهه شاه عباس بود، آن شاهزاده شیرخوار را دستاویز یاغى گرى ساخت، و پس از بازگشت شاه از خراسان، در صدد برآمد که به نام شاهزاده در آن سرزمین حکومت مستقلى براى خود ترتیب دهد. ولى به سبب لشکرکشى عبدالمؤمن خان ازبک به خراسان، کارى از پیش نبرد و باز سر به اطاعت شاه عباس نهاد.
انتقامجویی شاه عباس از سران قزلباش
از سوى دیگر، چون سرداران قزلباش مادر و برادر شاه عباس را کشته بودند، شاه با آنان به سختى دشمن بود و منتظر فرصتى براى انتقامجویى از این سران یاغى بود. در آغاز پادشاهى، نخست به دستیارى مرشد قلى خان، جمعى از کشندگان مادر و برادر را با گروهى از امیران قزلباش، که داعیه فرمانروایى و مداخله در امور کشور داشتند، به قتل آورد. سپس مرشد قلى خان را نیز از میان برداشت، و دستهاى دیگر از بزرگان و رؤساى گردنکش طوایف قزلباش را هم، گناهکار یا بى گناه، نابود کرد و مقامات و مناصب آنان را به جوانان فرمانبردار خود سپرد. در همان حال تا توانست در تحقیر و تخفیف ایشان کوشید و با سختگیرى مجبورشان کرد که بر خلاف شیوه دیرین، همواره حاضر به خدمت و براى اطاعت فرمانهاى شاهى آماده باشند.
ضمنا" براى اینکه خود را از قدرت نظامىطوایف قزلباش بى نیاز کند، دو دسته سپاه منظم ترتیب داد. یکى از غلامان گرجى و چرکس و ارمنى و سایر اتباع غیر مسلمان و دیگرى از رعایاى تاجیک یا ایرانى، که تا آن زمان از خدمات لشکرى محروم و ممنوع بودند. این دو سپاه که با اسلحه جدید، یعنى توپ و تنفگ مجهز بودند، هم دولت صفوى را از خطر سرکشى و طغیان طوایف قزلباش حفظ مىکرد، و هم در برابر حملات دشمنان بیگانه به مراتب از قواى چریکى قزلباش قویتر و مؤثرتر بود. اگر در زمان شاه اسماعیل اول، سرداران قزلباش به سبب اخلاص و ارادت و ایمان معنوى و مذهبى،
مطیع و جان نثار شاه بودند، در زمان شاه عباس از بیم قهر و سیاست وى، به راه جان نثارى و اطاعت مىرفتند!
تعداد طوایف قزلباس در عهد شاه عباس بزرگ
در زمان شاه عباس در ایران سى و دو طایفه یا اویماق مختلف قزلباش زندگى مىکردند؛ شانزده اویماق را، ظاهرا" به سبب آنکه در جنگها و سفرها و در دیوان خانه شاهى و مجالس مشورت و امثال آن، در جانب راست شاه قرار مىگرفتند، «اویماق راست» و شانزده طایفه دیگر را، که در سمت چپ شاه جاى داشتند، «اویماق چپ» مىخواندند.
طوایف قزلباش در سراسر کشور پراکنده و داراى
تیول و اراضى و املاک پهناور بودند، و چنانکه گفته شد، خود را از دیگران برتر و اصیلتر مىدانستند. عده طوایف قزلباش، در زمان شاه عباس اول، در حدود هفتاد هزار بود. از این عده نزدیک پنجاه هزار تن به سربازى و کارهاى لشکرى مشغول بودند، و زندگانى ایشان به خرج خزانه شاه، یا از جانب امیران و حکام و سرداران بزرگ قزلباش اداره مىشد. بیست هزار دیگر آزاد زندگى مىکردند، یعنى از کسى حقوق و مستمرى نمىگرفتند و به کار تجارت و کشاورزى و امثال آن اشتغال داشتند؛ این دسته از نجباى قزلباش به شمار نمىآمدند.
افراد یک اویماق غالبا" با یکدیگر هیچگونه نسبت خانوادگى نداشتند و یگانه چیزى که ایشان را به هم مىپیوست، همان نام مشترک قبیل بود. چنانکه برخى از افراد یک اویماق به مقامات بلند امیرالامرایى و بیگلر بیگى و خانى، یعنى حکومت و فرمانروایى یک ایالت یا ولایت و ریاست سپاه و مناصب عالى دیگر مىرسیدند، بقیه افراد همان اویماق، مثل بسیارى از «شوالیه»هاى قرون وسطى، در فقر و تنگدستى زیر دست ایشان خدمت مىکردند.
افراد قزلباش، کاملا" مستقل و آزاد بودند و مىتوانستند هر وقت بخواهند از حقوق با مستمرى خود چشم بپوشند و ترک خدمت کنند، یا از خدمت خان قزلباشى به خدمت خان دیگر بروند. عده افراد طوایف مختلف نیز یکسان نبود، برخى از طوایف به ده تا دوازده هزار مىرسید، در حالى که طوایف دیگر تعدادشان از پانصد نفر نمىگذشت.
حکام ایالات و ولایات در عهدشاه عباس بزرگ
تا زمان شاه عباس، حکام ایالات و ولایات و شهرهاى ایران همه از میان سران قزلباش انتخاب مىشدند؛ حکام ولایات بزرگ مانند آذربایجان و فارس و خراسان را بیگلر بیگى مىگفتند که در کار خویش استقلال کامل داشت و از شاه در امور داخلى ایالت خویش هیچگونه فرمانى نمىپذیرفت؛ فقط در مواقع جنگ، با تمام یا قسمتى از سپاه مخصوص خود به یارى شاه مىشتافت و در سال نیز مقدارى نقد و جنس به عنوان پیشکش و هدیه براى او مىفرستاد.
حکام ایالات کوچکتر از میان سردارانى که به لقب خانى مفتخر شده بودند، انتخاب مىشدند و غالبا" چند خان در قلمرو یک بیگلر بیگى حکومت مىکردند. حکام جزء نیز از میان کسانى که لقب سلطان داشتند، انتخاب و در کار حکومت تابع خان یا حاکم یک ایالت بودند.
تمام افراد قزلباش را نیز بیگ مىخواندند. شاه عباس اختیارات نامحدود بیگلر بیگىها و خانها را از ایشان گرفت و همگى را مطیع اوامر و دستورهاى شخصى خود ساخت. حکومت ایالات و ولایات را هم از انحصار سران طوایف قزلباش خارج کرد، و کسانى را از غلامان مخصوص خویش، یا از ایرانیان و طوایف لر و کرد و جغتاى، با القاب خان و سلطان و تمام امتیازات ویژه قزلباش، به جاى ایشان منصوب نمود و حکومت مرکزى را به سراسر کشور مسلط کرد.